هرم مزلو
هرم سلسله مراتب نیازهای مزلو یا به طور خلاصه هرم مزلو، نظریه آبراهام مزلو نظریهپرداز کلاسیک مدیریت، در مورد نیازهای اساسی انسان است. این نظریه در میان بینشهای حاصل از جنبش روابط انسانی در مدیریت مقارن با دوران رکود اقتصادی بزرگ غرب از اهمیت ویژه برخوردار بوده و نظریهای بنیادین محسوب میشود. این نظریه از نظریههای محتوایی در مورد انگیزش به شمار میآید. نظریههای محتوایی چیستی رفتارهای برانگیخته را شرح میدهند و به طور عمده با آنچه در درون فرد یا محیطش میگذرد و به رفتار فرد نیرو بخشیده سرو کار دارد؛ به عبارت دیگر این نظریهها، به مدیر نسبت به نیازهای کارکنانش بینش میدهند و به او کمک میکنند تا بداند کارکنان به چه چیزهایی به عنوان پاداش کار یا ارضا کننده بها میدهند؛ در حالیکه نظریههای فراگردی چگونگی و چرایی برانگیختگی افراد را توصیف میکنند.به اعتقاد مزلو نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار میگیرد. هنگامی که ارضای نیازها آغاز میشود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدین گونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار خواهد شد. نیازها به همین ترتیب تا پایان سلسله مراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضاء، فروکش کرده و نوبت به دیگری میسپارند.
نیازهای انسان
در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شدهاند که به ترتیب عبارتند از:
1.نیازهای زیستی:
نیازهای زیستی در اوج سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانیکه قدری ارضا
گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی
برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک، غریزه جنسی و مسکن. تا زمانی که
نیازهای اساسی برای فعالیتهای بدن به حد کافی ارضاء نشدهاند، عمده
فعالیتهای شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد
خواهد کرد؛
2.نیازهای امنیتی:
نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛
به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل میشود؛
3.نیازهای اجتماعی:
یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای
اجتماعی اوج میگیرد، آدمی برای روابط معنیدار با دیگران، سخت میکوشد؛
4.احترام:
این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط
دیگران برای فرد حاصل میشود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از
طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب
توجه و مطرح شدن، به رفتار خرابکارانه یا نسنجیده متوسل شود؛
5.خود شکوفایی:
یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه
میخواهد باشد. همان طور که مزلو بیان میدارد: آنچه آنسان میتواند باشد،
باید بشود.نیازهای مذکور در سازمان به صورت پرداخت حقوق و مزایا و امکانات
رفاهی، ایجاد امنیت شغلی و مقررات حمایتی، تشکیل گروههای رسمی و غیررسمی در
محیط کار، قائل شدن حرمت برای فرد و کار او در مراتب مختلف سازمان و ایجاد
امکانات برای شکوفایی توانایی بالقوه افراد ارضا میشود. به طبقهبندی
مذکور دو نیاز "دانشاندوزی و شناخت و درک پدیدهها" و "نیاز به زیبایی و
نظم" نیز اضافه شده است؛ که قبل از نیاز به خود شکوفایی قرار میگیرند. اگر
چه نظریه سلسله مراتب نیازها مستقیماً برای انگیزش کاری طراحی نشده است،
اما میتوان نتیجه گرفت که با ارضای این نیازها، برای فرد، انگیزه به کار
در سازمان ایجاد خواهد شد.
البته
باید به این نکته هم توجه داشت که سلسله مراتب نیازها، ضرورتاً از الگوی
ارائه شده مزلو پیروی نمیکند و قصد و سخن وی نیز این نبوده است که بگوید
این سلسله مراتب کاربرد همگانی دارد. او بر این باور بود که این سلسله
مراتب الگویی نمونه است که در اکثر مواقع صادق میباشد. برخی از
نطریهپردازان کوشیدهاند نظریه مزلو را تعدیل کنند تا از نظر رفتاری
منعطفتر شود مانند نظریه «مراحل مختلف زندگی» و نظریه «زیستی – تعلق –
رشد».
خود شکوفایی در نظریه مزلو
خودشکوفایی (Self-Actualization) یعنی گرایش بنیادی هر شخص برای تحقق بخشیدن (به عینیت در آوردن) هر چه بیشتر تواناییهای بالقوه (ذاتی) خود.
مفهوم
خود شکوفایی در نظریههای انسان گرایی (HumanisticTheory) و بخصوص نظریه
شخصیت مزلو (Maslow) یک مفهوم بنیادی است و در واقع نظریه مزلو از کنکاش در
مورد افراد خودشکوفا حاصل شده است. مزلو معتقد است که برای درک ماهیت
انسان باید نمونههایی از انسان که خلاقترین ، سالمترین و رشد یافتهترین
افراد باشند را مورد مطالعه قرار دهیم و به همین منظور او گروه کوچکی از
افراد برجسته مانند آبراهام لینکلن (Abraham Lincoln) ، آلبرت انیشتین
(Albert Einstein) ، ویلیام جیمز (William James) و … را انتخاب نمود و به
مطالعه زندگینامه آنها پرداخت. پس از این مطالعه او به تصویری چند بعدی از
خودشکوفایی و افراد خودشکوفا مانند ویژگی های افراد خودشکوفا ، نقش
فرانیازها در خودشکوفایی ، رفتارهایی که به خودشکوفایی منجر میشوند و علل
ناتوانی در خودشکوفایی دست یافت.
ویژگیهای افراد خودشکوفا
مزلو
پس از مطالعه روی نمونه کوچکش از افراد خودشکوفا دوازده ویژگی را برای
خودشکوفا ذکر کرد که عبارتند از: ادراک بسیار کارآمد از واقعیت ، پذیرش خود
، دیگران و طبیعت بطور کلی ، سادگی و طبیعی بودن ، تمرکز بر روی مشکلات
بجای تمرکز روی خود ، نیاز به استقلال و داشتن حریم خصوصی ، احساس درک تازه
و مداوم ، تجربههای عرفانی ، علاقه اجتماعی ، روابط بین فردی ، خلاق بودن
، ساختار شخصیتی دمکراتیک و مقاومت در برابر فرهنگ پذیری.
این
مجموعه حقیقتا مجموعهای شگفت انگیز از ویژگیهاست و این افراد را مقدس
وار معرفی میکند، اما این افراد نیز همواره کامل نیستند و در واقع معایبی
نیز دارند. مزلو دریافت که آنها نیز گاهی بیادب و حتی فوق العاده بیرحم ،
سرد و تلخ نیز میشوند. آنها نیز لحظههایی از تردید ، ترس ، احساس گناه
را دارا میباشند ولی این رویدادها در رفتار آنها بطور قطع استثنا است و
کمتر رخ میدهند.
نقش فرا انگیزش در خودشکوفایی
مزلو
همزمان با پیشرفت کار خود روی افراد خود شکوفا به این نتیجه رسید که این
افراد با سایر مردم در آنچه آنها را به انگیزش وا می دارد تفاوت دارند. او
در مورد انگیزش این افراد این نظر را مطرح کرد که آنها از سوی فرا
انگیزشها (Matamotivations) یا انگیزش از نوع (B - Motivation) به تحرک و
فعالیت وادار می شوند. پیشوند فرا به معنی فراتر است و این موضوع را مشخص
میکند که فرا انگیزش چیزی فراتر از اندیشه سنتی ما در مورد انگیزش و
انگیزهها است. افراد خودشکوفا چون نیارهای سطح پایینترشان برآورده شده
است، بنابراین توسط انگیزههای سطح پایین نیز برانگیخته نمیشوند، و بجای
آن برای رشد کردن و تحول یافتن برانگیخته میشوند. افراد خودشکوفا برای
رسیدن به چیزهایی برانگیخته می شوند که بخودی خود هدف نیستند و نه وسیله
برای رسیدن به هدفی دیگر.
مزلو
در مورد فرا انگیزش معتقد است که همچنان که ناتوانی در ارضای نیاز سطح
پایین زیان بار است (مانند زیانهای عدم ارضای گرسنگی ، تشنگی ، عشق و محبت و
… ) ناکامی در برآورده ساختن فرا انگیزشها نیز منجر به فرا آسیب
(Metapathology) میشود. ولی این فرا آسیب مانند ناکامی در نیازهای سطح
پایین روشن و آشکار نیستند و یک بیماری یا مشکل مبهم است. در واقع فرد
خودشکوفا میداند که اشکالی یا مشکلی وجود دارد، اما نمیداند. این مشکل از
کجا سرچشمه میگیرد. جدول شماره یک فرا انگیزشها و فرا آسیبهای افراد
خودشکوفا را نشان میدهد.
فرا انگیزشها |
فرا آسیبها |
حقیقت |
بیاعتمادی ،بدگمانی، عیب جویی |
خوبی |
نفرت ، انزجار ، بیزاری |
زیبایی |
پستی ، بیقراری ، از دست دادن سلیقه ، سردی |
عدالت |
خشم ،بدگمانی، بیاعتمادی ، بیقانونی ، خودپسندی کامل |
یگانگی |
فقدان احساس خود و فردیت ، درباره خود احساس گمنامی کردن |
کمال |
ناامیدی ، عدم تلاش برای چیزی |
نظم |
عدم امنیت ، ملاحظه کاری ، ضرورت دفاعی بودن سادگی پیچیدگی زیاد ، گیج بودن ، از دست دادن جهت یابی |
جامعیت |
افسردگی،ناراحتی ، از دست دادن علاقه به جهان |
کامل کردن |
ناتمامی ، نا امیدی ، کوشش نکردن |
پرمعنایی |
بیمعنایی ،یاس، بیاحساس نسبت به زندگی |
جدول شماره یک |