او،
و باز معنی نیست؟ ورای عرصۀ این معنی، که تنگ می آرد فراخ نای عبارت را،
فرو میکشندش، در میکشند حرفش را و صوتش را هیچ عبارت نمیماند، پس خاموشی او
نه کمی معنیست، از پرتویست، طعن آن شیخک ریشاهک ماند بمناظرۀ غوارۀ پشم با
گوهر، آنگه چه پشم آلودۀ گنده، الزامش نکنم به قبول خود، سخن خود را بدو
نیالایم، الزامش هم بقول او .
عیسی
در حال سخن گفت[1]: محمّد بعد چهل سال در سخن آمد، نه از نقصان، بلک از
کمال، زیرا محبوب بود، بنده را گویند تو کیستی؟ آن شخص نقصان اندیش ورق خود
برخواند؟ ورق یار برنمی خواند و بس، در آن ورق او، همه خطِّ کژمژ، تاریک
باطل، با خود تصوّری کرده تَوَهمّی کرده، چون بتی خود تراشیده، و بنده و
درماندۀ آن شده، این ایّام مختار[2] همچون آن بتان، می گویند ای بی خبران
از خویشتن که بما تبرک می جویید ما خود در آرزوی آنیم که شما در ما نگرید
تا روز را روزی نماند ساعت را ساعتی نماند جماد را جمادی نماند .
مطرب
که عاشق نبود و نوحه گر که دردمند نبود، دیگران را سرد کند. او برای آن
باشد که ایشانرا گرم کند همه خلل یاران و جمعیّت آنست که نگاه ندارند یک
دیگر را، باید که چنان زیند که ایشان را لاینفک دانند.
«لا
یَعرِفُهُم غَیریِ» را دو معنی باشد، یکی معنی راست دیگر آنک از این غیر
بیگانه خواهد، از عالم معنی الفی بیرون تاخت، که هر که آن الف را فهم کرد،
همه را فهم نکرد، هیچ فهم نکرد، طالبان چون بید می لرزند از برای فهم آن
الف، اما برای طالبان سخن دراز کردند.
شرح
حجاب ها که هفتصد حجاب است از ظلمت، به حقیقت ره بری نکردند ره زنی کردند
بر قومی، ایشانرا نومید کردند که ما از این حجاب ها کی بگذریم؟ همه حجابها
یک حجابست، جز آن یکی هیچ حجابی نیست، آن حجاب این وجود است، سخن باخود
توانم گفتن، یا هرکه خود را دیدم در او، با او سخن توانم گفت، تو آنی که
نیاز مینمایی! آن تو نبودی که بی نیازی و بیگانگی می نمودی، آن دشمن تو
بود، از بهرآن می رنجانیدمش
[1]
. اشاره به آیۀ 22 از سورۀ 19 قرآن است که دربارۀ عیسی فرموده: قال انّی
عَبداللهِ آتانِیَ الکِتابَ وَ جَعَلنیَ تعیّا که در کودکی سخن گفت. و در
جواب آنان فرمود: من بندۀ خداوندم کتاب آسمانی بمن داد و مرا به پیامبری
برگزیده است.
[2] . شاید اشاره به بدوالدّین مختار باشد که یکی از خلفای عارف معروف اوحدی کرمانی است.
صفحه ۳۷ مقالات شمس تبریزی