دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.با تشکر از توجه،انتقادات و پیشنهادات شما.مهندس مجید غفوری با تجربه 30 سال مطالعه پیرامون علوم مختلف.
majidghafouri@kiau.ac.ir
ghfori@gmail.com
پیامرسان telegram.me/metallurgydata
09356139741
مشاوره و سخنرانی

بارکد شناسایی آدرس دانستنیها
بایگانی

آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر  کیست؟
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(ع) دیده ام.
از او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کِی ساخته ای؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام.
مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(ع) تشریف دارند. حضرت، شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند: شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.
شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام.
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده، من آن خواب را دیده ام.
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند: یقینآ در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (س) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا راکه به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
 
شهریار

اسوه تقـوی علی و مظــهر ایمــان علی عـزت آل پیمـــبر ، عاشــــق جانـان علی منشــاء جـود و سخاوت ، موج دریای وفا لعل رخشـــان ولایت ،گوهــر تـابـان علی منبع مهــر و محبت ، صــاحب لطف و کرم افتـــخار شیـعیان و آیت الـرحمــــان علی میلاد نور بر شما مبارک


مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او تقصیر من که نیست برابر نداشته است


از این به بعد و بعد از این دنیا علی دارد دنیا علی دارد نه ، دنیاها علی دارد

هم آسمان اول خاکی نشین ما هم آسمان هفتم بالا علی دارد

رو کرد پیغمبر به سمت مردم و فرمود ای اهل عالم مصطفی حالا علی دارد

عشاق محتاجند اینکه مال هم باشند آقام زهرا دارد و زهرا علی دارد

آتش نمیگیرد گلستان وجودش را هر آن کسی که یا علی و یا علی دارد

غیر از دلم من هیچ چیزی را نمی‌خواهم گر چه ندارد هیچ چیز اما علی دارد

سوگند بر نام علی که شیعه در محشر هرگز گرفتاری ندارد تا علی دارد

در هر زمان پیغمبری که بین راه افتاد مهر علی ابن ابیطالب نجاتش داد

این کیست که دارد پُر از پَر میکند ما را در صحن ایوانش کبوتر میکند ما را

این کیست که مهرش حلال نطفه‌های ماست با مهر خود پاک و مطهر میکند ما را

این کیست که در مسجد هر جمعهٴ کوفه دارد برای خویش منبر میکند ما را

نهج البلاغه می‌شود بالای منبرها پایین منبرهاش دفتر میکند ما را

این کیست که با حرفهای آسمانی‌اش مقداد و سلمان و ابوذر میکند ما را

یک روز می‌آید که با چشمان دلتنگش همسایهٴ زهرای اطهر میکند ما را

دورش نمی‌اندازد آنرا که مقیمش شد خواجه اگر مولاست ، قنبر میکند ما را

ما شیعهٴ دور و بر مرد نجف هستیم ما خاک پای قنبر مرد نجف هستیم

با نام تو در ناتوانی‌ام توانی هست در پیری‌ام با مهر تو میل جوانی هست

روح تنزّل کرده‌ات اینقدر بالا بود آیا برای اوج تو اصلا مکانی هست

در کعبه و در خانهٴ پیغمبر و در عرش هر جا که رفتم دیدم از بالت نشانی هست

بالا و پایین رفتن تیغت شهیدم کرد ابروی تو هر جا که باشد کشتگانی هست

میل یتیم کوفه بودن میکنم امشب هر جا یتیمی هست دست مهربانی هست

ای پیر نخلستان نشینم ، همنشینم باش یک شب بیا در خانه‌ام یک تکه نانی هست

هر جا که تو قاری قرآن می‌شوی آقا نذر لب تو بوسه‌های دوستانی هست

هر جا که قاری همین قرآن حسین توست بی احترامی‌های چوب خیزانی هست

طشت طلایی بود و آه و قاری قرآن وای از ضور خیزران ، وای از لب و دندان