دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.با تشکر از توجه،انتقادات و پیشنهادات شما.مهندس مجید غفوری با تجربه 30 سال مطالعه پیرامون علوم مختلف.
majidghafouri@kiau.ac.ir
ghfori@gmail.com
پیامرسان telegram.me/metallurgydata
09356139741
مشاوره و سخنرانی

بارکد شناسایی آدرس دانستنیها
بایگانی
خط کوفی ابتدایی
هُرمُزان یکی از سرداران ایرانی بود که در جریان جنگ‌های اسلامی، فرمانده لشکر ایران در خوزستان بود. خاندان هرمزان که در برخی مآخذ به نام هرمیزان نیز آمده به یکی از هفت خاندان ممتاز دوره ساسانی تعلق دارد.
هرمزان (شهادت در سال ۲۳ هجری) حاکم خوزستان بود. در حمله اعراب به ایران زمان یزدگرد سوم عتبه سردار عرب بر وی غالب شد. او به ناچار به شوشتر رفت و به مقاومت پرداخت اما شوشتر نیز پس از ۱۸ ماه محاصره به دست مسلمانان افتاد (رجوع کنید به جنگ شوشتر) و هرمزان را به مدینه نزد عمر فرستادند.
مطلب مهم در هنگام ورود هرمزان به مدینه پوشش لباس هرمزان بوده است. اعراب برای نشان دادن اهمیت پیروزی خود و نیز تحقیر هرمزان، تاج و زیورآلات را بر تنش کرده و او را نزد عمر بردند. دیدن این صحنه برای اعراب می‌توانست تداعی کننده‌ی گفته‌های عمر در ابتدای حمله به ایران باشد که با استناد به حدیث پیامبر اسلام در فتح گنج‌های خسرو، مسلمانان را به جنگ علیه ایرانیان تحریک کرده بود.
گویند هرمزان پس از ورود به خلیفه آب خواست و در آشامیدن آبی که به‌دستش دادند درنگ کرد. عمر گفت تا این آب را ننوشیده‌ای در امانی. هرمزان فوراً آب را به زمین ریخت و عمر به‌ناچار قولش را حفظ کرد. سپس عمر، خلیهٔ مسلمان خطاب به هرمزان گفت:
به راستی که بخت از ایرانیان برگشته وگرنه غلبهٔ ما بر این ملت با عقل میسر نبود.
هرمزان به اسلام گروید و در امور ایران مشاور عمر بود.
خط حیری (کوفی) که بنیان خط عربی و نگارش اولیه قرآن و بنیان فارسی امروزی است، برگرفته و آموخته دبیران عربی است که در مراکز دیوانی شاهان ساسانی در شهرهای انبار و حیره مشغول بکار بوده‌اند و این اثرگذاری حتی در دوران پس از اسلام نیز بچشم می‌خورد.این روش توسط ایرانیانی چون هرمزان سردار مشهور ایرانی، که پس از شکست و اسارت، به مدینه اعزام گردید و جزو مسلمانان سرشناس شد آموزش و گسترده شده است.

 چون ابولولو عمر را زخم زد، عبیدالله بن عمر، بر سر هرمزان رفت و او را به‌کین پدر کشت. او به بهانه نشان دادن اسب های خود به هرمزان، او را به خانه خود دعوت کرد و در بین راه از پشت به او حمله کرد و او را از پای درآورد.قتل هرمزان تنها بدین سبب بود که عبدالرحمن بن عوف یا عبدالرحمن بن ابی بکر ادعا کرده بودند او را همراه با جفینه ترسا دیده‌اند در حالی که سلاح قاتل را در دست داشته‌اند. با این حال عموماً رفتار او را قتل شمرده‌اند و نه قصاص. زمانی که عبیدالله را بازداشت کردند، تهدید کرد که تمام اسیران خارجی مدینه و برخی از مهاجران و انصار را خواهد کشت.
پس از به خلافت رسیدن عثمان، وی پسر عمر را قصاص نکرد. علی ابن ابیطالب ع و دیگران به شدت به او اعتراض کردند و علی ع تهدید کرد اگر در موقعیت مناسبی قرار گیرد، حکم قصاص را درباره او اجرا خواهد کرد.علی ع خطاب به عمر گفت: «این فاسق - اشاره به عبیدالله - را به خون‌خواهی هرمزان بکش که با کشتن مسلمانی بی گناه، مرتکب خطایی عظیم شده». این ناخشنودی در او وجود داشت تا نبرد صفین که عبیدالله از علی ع اجازه ورود خواست و علی ع به او گفت: «آیا تو که هرمزان را به ناحق کشته‌ای با آنکه او به دست عموی من عباس اسلام آورده بود و پدر تو نیز از غنایم مسلمانان برای او دو هزار درهم وظیفه مقرر داشته بود، حالا انتظار داری که از دست من جان سالم به در بری؟» عبیدالله در پاسخ گفت: «سپاس خدای را که ما را در وضعی قرار داد که تو خون هرمزان را از من می‌خواهی و من خون امیرالمؤمنین عثمان را».عبیدالله در نبرد صفین در کنار معاویه جنگید و کشته شد.
هرمزان رفت ، ولی مثل همه بزرگان آثارش باقی است.


هرمزان نامی است که در هنگام حمله مسلمانان عرب به ایران و بعد در زمان خلافت عمر خلیفه دوم مسلمین از او زیاد نام برده شده است.
ظاهرا وی در مدینه به دانش و بینش معروف بوده و هروقت اعراب دچار مشکلی می شده اند به وی مراجعه می کردند. ابوریحان بیرونی در علت پیدایش تاریخ در اسلام حکایتی نقل کرده که از آن این امر به خوبی معلوم می شود بنا به گفتته بیرونی وقتی سندی به عمر دادند که موعد آن ماه شعبان بود. عمر پرسید کدام شعبان. آیا همین ماهی که در آن هستیم یا شعبانی که خواهد آمد؟ پس یاران پیغمبر را گرد آورد و از آنان در این امر که باعث سرگردانی وی شده بود رای خواست. گفتند که باید گشایش این مشکل را از راه و رسم ایرانیان بجوئیم. سپس هرمزان را آوردند و از او راه حل مشکل را خواستند، و به شرحی که ابوریحان به تفضیل آورده هرمزان پاسخ داده و سرانجام به شرحی که در مقالات بعدی خواهد آمد منجر به تأسیس دیوان دولت اسلامی شده است. به طوریکه نوشته اند هرمزان از سردارن نامی یزدگرد آخرین آخرین پادشاه ساسانی و در آن دولت دارای پایگاهی رفیع بود. فرمانروایی مهر جانقذق و کوره اهواز به خاندان وی و فرمانروایی شوش به برادرش شهریار تعلق داشت. خاندان وی از دودمان های ممتاز عصر ساسانی به شمار می رفتند. هرمزان در تاریخ فتوحات اسلامی هم از خود نامی گذاشته. این سردار برای دفاع از سرزمین هایی که به وی سپرده شده بود کوشش بسیار نموده و در برابر اعراب مهاجم به سختی ایستادگی کرد. هرچند کوشش های وی به نتیجه نرسید و عاقبت ناچار به تسلیم شد، ولی پس از تسلیم هم، در جامعه نوبنیاد اسلامی به خدمات مهم و ارزنده ای پرداخت. هرمزان نخست در قادسیه با اعراب روبه رو شد، و پس از آنکه در این جنگ ایرانیان شکست خوردند وی با سپاه خود به خوزستان مقر فرماندهی خود رفت و از آنجا بنای تعرض را به اعراب که تا این هنگام تا دشت میشان پیش آمده بودند را گذاشت، و آنان را به ستوه آورد. عقبة بن غزوان فرمانده آنها از سعد بن وقاص کمک خواست.سعد،‌نیز نعیم بن مقرن را به یاری وی فرستاد. و چون طوایفی از اعرب بنی کلیب که از قبایل تابع ایران بودند از پیش از اسلام به قسمت هایی از سرزمین خوزستان آمده و در آنجا اقامت گزیده بودند، و ایرانیان نیز از آنها ایمن بودند، سرداران عرب آنان را به سوی خود متمایل ساختند و اینگونه هرمزان را غافلگیر کردند. و چون هرمزان در خود توان ایستادگی ندید درخواست صلح کرد و عقبه نیز درخواست وی را پذیرفت. بدین ترتیب که اهواز و مهر جانقذق همچنان در دست هرمزان باقی بماند و آنچه تا آن هنگام اعراب گرفته بودند در دست آنها باشد. در این هنگام اعراب بر مناطقی ازخوزستان معروف به (سوق الاهواز) و نهر تیری و مناذر دست یافته بودند.هرمزان چندی به دین منوال گذرانید تا اینکه بین او و چندین تن از اعراب وائل و کلیب بر سر حدود املاکشان اختلافی پدید آمد و از طرف اعراب دوتن به نام سلمی و حرمله برای رسیدگی به اختلاف آنها آمدند. چون این دو تن حق را به اعراب دادند، هرمزان این داوری را یک طرفه خواند و آن را نپذیرفت و در اثر آن پیمان آشتی را که با آنها بسته بود را شکست و دوباره سپاهی را فراهم کرد و به دشمنی برخواست. اعراب موضوع را برای عمر نوشتند و او لشگر انبوهی به کمک آنها فرستاد.هرمزان  چون دشمنان را آماده جنگ و خود را در برابر آنها ناتوان دید از آنجا به رامهرمز رفت و برای بار دوم میان او و مسلمین آشتی شد. اما این آشتی هم پایدار نماند و چندی نگذشت که بین او و نعیم بن مقرن جنگ سختی در گرفت که در اثر آن هرمزان رامهرمز را هم ترک گفته و به شوشتر رفت.
هرمزان در شوشتر هم بیکار ننشست بلکه با کوششی فراوان به گرد کردن سپاه پرداخت و به زودی خود را برای مقابله با اعراب مهاجم آماده ساخت. اعراب که اوضاع را اینگونه دیدند از هر طرف یه شوشتر رو آوردند. عمر نیز ابوموسی را با لشگری بزرگ به کمک آنها فرستاد و آنها شهر شوشتر را مانند حلقه انگشتری در بر گرفتند. محاصره شهر چندین ماه طول کشید و به واسطه پایداری سختی که هرمزان از خود نشان می داد محاصره کنندگان نتوانستند به زودی آنجا را بگشایند اما سرانجام یک راه پنهانی یافتند و از طریق آن به درون شهر رخنه کردند و هرمزان را به اسارت گرفتند و به مدینه فرستادند.
نوشته اند هرمزان را که به  نزد عمر بردند، عمر به او گفت: عاقبت خیانت و خواست خداوند را چگونه دیدی؟ هرمزان گفت: ای عمر پیش از اسلام خداوند ما و شما را به حال خود واگذارده بود از این رو پیوسته بر شما چیره بودیم، ولی اکنون که خدا با شما است بر ما پیروز گشته اید.عمر که از گردنکشی و و پایداری هرمزان در جنگ با اعراب سخت خشمگین شده بود خواست تا او را به قتل برساند، لیکن هرمزان با تدبیری خود را از مرگ نجات داد: بدین صورت که چون او از قصد عمر آگاه شد، آب خواست، و همینکه آب آوردند از خوردن آب سرباز زد، علت کارش را پرسیدند گفت: می ترسم هنگامی که به آشامیدن مشغولم مرا بکشند. عمر او را امان داد و عهد کرد تا زمانی که او آب را نیاشامیده او را به قتل نرساند. هرمزان آب را بر زمین ریخت و گفت: بنابراین من در امان هستم، عمر که از این عمل او بیشتر در خشم شده بود خواست تا به گفته خود عمل نکند، اما حضرت علی (ع) که در آن مجلس بود وی را از این کار خلاف عهدش بازداشت، و هرمزان از همین تاریخ به اسلام روی آورد و در مدینه ماند. ( و از همین جا علاقه و توجه و همکاری ایرانیان و علویان آغاز شد.)
ظاهرا در روزگاری که هرمزان در مدینه به سر می برده در جامعه اسلامی همچنان دارای قدر و منزلت بوده و خلیفه هم او را ارجمند می داشته، چنانکه وقتی بنا شد به بعضی از دهقانان و بزرگ زادگان ایرانی هم که در مدینه اقمامت داشتند از غنایمی که به دست می آمد بدهند، هرمزان را برتر از دیگران گرفت و برای وی دو هزار درهم یعنی دو برابر دیگران وظیفه مقرر داشت و بنا به گفته استخری وی با خاندان علی بن ابیطالب وصلت خویشاوندی برقرار کرد. هرمزان تا روزی که در مدینه کشته شد مانند دیگر مسلمانان در این شهر می زیست. علت کشته شدن او را چنین نوشته اند که چون عمر به قتل رسید عبیدالله  پسر عمر او را دعوت کرد تا اسبش را به وی نشان دهد و در بین راه از پشت به وی حمله برده و او را از پای درآورد.از جمله کتابهایی که مداینی در مورد فتوحات اسلامی تألیف کرده کتابی هم به نام «خبر هرمزان» بوده که ابن ندیم از آن نام برده ولی غیر از این نام نشانی از آن نمانده است.