درسال
۱۳۲۵ (قمری) (برابر ۱۹۰۷ (میلادی)) قرارداد ۱۹۰۷ میان کشورهای روسیه و
بریتانیا در منطقهٔ سن پترزبورگ امضا شد. براساس این قرارداد ایران میان
روسها و بریتانیاییها تقسیم شد. شمال ایران به اشغال روسها درآمد و پس
از جنگ جهانی اول نیز بریتانیاییها با اشغال بوشهر به سوی شیراز پیشروی
کرده و مناطق جنوبی ایران را به تصرف خود درآوردند.
پیماننامه
آنگلو-روسی ۱۹۰۷ میان بریتانیای بزرگ و روسیه تزاری امضاء شد. بر این پایه
بریتانیا پیشنهاد پاره کردن ایران به دو منطقه نفوذ را داد. منطقه شمالی
به روسیه تزاری اعطا شد و منطقه جنوبی به بریتانیای کبیر. منطقه میانی باید
به عنوان منطقه بی طرف کار میکرد.
پیمان
نامه که ۵ بند داشت بدون آگاهی یا مشارکت دولت ایران در زمان اوج جنبش
مشروطه امضاء شد؛ از این رو سرانجام با پاسخ تند مجلس شورای ملی رو به رو
شد. پس در تاریخ ۱۶ سپتامبر ۱۹۰۷ ایران را رسماً در جریان قرار دادند.
پیمان نامه در سن پترزبورگ امضاء شد و سرنوشت افغانستان و چند کشور دیگر را
نیز تعیین میکرد.
با
وجود اعتراضات ایران به این قرارداد، مواد آن عملاً اجرا میشد و در زمان
جنگ جهانی اول نیز به بهانه جنگ با عثمانی، مناطقی از ایران مدتی به اشغال
روسیه و بریتانیا در آمده بود. روسها تا زمان انقلاب اکتبر بر حفظ منافع
به دست آمدهشان از این قرارداد اصرار داشتند. پس از انقلاب اکتبر، در ۲۷
دی ۱۲۹۶ خورشیدی (۱۹۱۸ میلادی) این قرارداد عملاً ملغی شد. این پیماننامه
با قرارداد ۱۹۱۹ چندان بی ارتباط نبود.
قرارداد
1907 (در تاریخ ۳۱ اوت ۱۹۰۷م/ ۲۱رجب ۱۳۲۵ قمری/ ۹ شهریور ۱۲۸۶)، در
سنپطرزبورگ (سن پطرز بورگ) پایتخت روسیه بین دولت های روس و انگلیس در مورد
تقسیم ایران به امضا رسید به موجب این قرارداد ایران به سه منطقه تقسیم شد
قسمت شمال تحت نفوذ روسیه، قسمت جنوب تحت نفوذ بریتانیا و یک منطقه هم بی
طرف.
حوزۀ
نفوذ روسیه در ایران از قصر شیرین و اصفهان و یزد و خواف می گذشت و به
برخوردگاه مرز ایران و روسیه و افغانستان می رسید.حوزۀ نفوذ انگلستان شامل
جنوب شرقی ایران در شرق خطی که از بندر عباس به کرمان و بیرجند می رسید،
قرار داشت منطقه بی طرفی نیز تحت نفوذ حکومت مرکزی ایران بود.
دولت
های انگلستان و روسیه قرار گذاشتند که هیچ کدام در حوزه نفوذ دیگری
امتیازی نگیرند ولی شهروندان شان می توانستند در منطقه بیطرف هم امتیاز
بگیرند.
پس
از آغاز جنگ جهانی اول به سبب نفوذ آلمان در ایران کشورهای انگلستان و
روسیه منطقه بیطرف را هم با بستن قرارداد 1915 بین خود تقسیم کردندولی بعد
از انقلاب اکتبر 1917 روسیه و سقوط حکومت تزاری رژیم جدید در سال 1918
قرارداد 1915 را رسماً لغو کرد.
این
قرارداد در زمان نخست وزیری امین السلطان اتابک در سن پطرزبورگ، پایتخت
روسیه، به امضای ایزولسکی وزیر خارجه روسیه و نیکلسون سفیر کبیر انگلستان
در روسیه رسید.انعقاد قرارداد 1907 خدشه ای جبران ناپذیر بر استقلال ایران
وارد آورد و زمینه ساز توافقاتی شد که در سال های بعد میان انگلستان و
روسیه صورت گرفت.این قرارداد مربوط به اساسی ترین موارد اختلاف دو قدرت
روسیه و انگلیس در آسیا، یعنی تبت، افغانستان و ایران می شدبر اساس این
قرارداد، استعمارگران برای جلوگیری از اصطکاک منافع و درگیری، مناطقی از
آسیا را همچون ملک شخصی خویش تقسیم کردنددر این جهت، تبت زیر نفوذ انگلستان
و افغانستان زیر نفوذ روسیه قرار گرفت و ایران به دو منطقه نفوذ و یک
منطقه بی طرف تقسیم شد.
یکی
از موارد بهت آور در مورد این معاهده این است که دو کشور در مورد کشور
سومی تصمیم می گیرند و تمام آب و خاک و منابع آن را همچون ملک شخصی بین
خویش تقسیم می کنند، بدون آنکه حتی به این کشور اطلاع دهند.این قرارداد یکی
از وقیحانه ترین سیاست های استعماری روس و انگلیس را به نمایش می گذارد که
چگونه حاکمی ّت سیاسی، استقلال و تمامی ّت ارضی یک کشور را نادیده گرفته و
بر آن چنگ می اندازند.متن این قرارداد شامل یک مقدمه و 5 ماده است2 ماده
مهم و اساسی قرارداد 1907 به شرح زیر است:
1-ماده
اول دولت بریتانیا متعهد می شود در ماورای خطی که از قصر شیرین، اصفهان،
یزد و کاخک گذشته و به نقطه ای از مرز ایران در محل تقاطع مرز روسیه و
افغانستان منتهی می شود، برای خود امتیازی، خواه سیاسی باشد و خواه تجاری
از قبیل امتیاز راه آهن، بانک، تلگراف، راه های شوسه، حمل و نقل، بیمه و
غیره تحصیل ننماید و از اتباع انگلیس یا دولت ثالث در تحصیل این امتیازات
پشتیبانی نکند و در صورتی که دولت روسیه در صدد تحصیل این قبیل امتیازات در
این ناحیه باشد، دولت انگلیس خواه مستقیم و خواه غیرمستقیم مخالفتی ابراز
نکند بدیهی است محل های تعیین شده فوق قطعه ای است که دولت بریتانیا متعهد
می شود در صدد تحصیل امتیازات فوق الذکر در آنجا نباشد.
2-ماده
دوم دولت روسیه از جانب خود متعهد می شود در ماورای خطی که از مرز
افغانستان از گزیک شروع شده و از بیرجند و کرمان گذشته و به بندر عباس
منتهی می شود، برای خود و اتباع خود و همچنین به نفع اتباع دولت دیگری،
امتیازی خواه سیاسی باشد و خواه تجاری از قبیل امتیاز راه آهن، بانک،
تلگراف، راه شوسه، حمل و نقل، بیمه و غیره تحصیل نکند و در صورتی که دولت
انگلیس در صدد کسب این امتیازات برآید، دولت روسیه مستقیماً یا به طور
غیرمستقیم مخالفتی با آن ننماید بدیهی است محل تعیین شده فوق قطعه ای است
که دولت روسیه متعهد می شود در آنجا در صدد تحصیل امتیازات فوق الذکر بر
نیاید.
ایران
سرزمین کهن که از دیرباز در پهنۀ جهان به خوبی درخشیده بود و سالیان سال
پس از تهاجمات و غارتگریهای اقوام همچنان سرافراز ایستاده بود، مقارن با
قرن 20 در میدان رقابت و کشاکش دو قدرت بزرگ جهانی که در شمال ایران و
مرزهای جنوبی صاحب نفوذ بودند، قرار گرفت. این کشاکش دو قدرت بزرگ جهانی
گرچه سالها قبل از مشروطه به دلیل بروز رقبای تازه وارد در صحنۀ بین
المللی، جهت حفظ منافع استعماری منجر به تجدید نظر در استراتژیشان شده بود
در سال 1907 منتج به قرارداد جدیدی شد تا دو قدرت بزرگ روس و انگلیس در
مقابل رقیب تازه نفس خود، آلمان مقاومت کنند. توسعه نفوذ آلمان در شرق در
اواخر قرن نوزدهم به ویژه طرح راه آهن برلین ـ بغداد، زنگ خطری برای دو
رقیب نیرومندش به صدا درآورد. این قرارداد در کلیۀ زمینههای اجتماعی،
سیاسی کشور ایران تأثیر گذارد و گرچه ایران هیچگاه مستعمره نبود و همواره
استقلال خود را حتی به صورت کمرنگ حفظ کرده بود، پس از انعقاد این قرارداد
به تدریج به حالت نیمه مستعمرگی کشیده شد. در این میان ایران به دلیل
جایگاه ویژه جغرافیایی خود میتوانست معبری خطرناک به سوی هندوستان باشد.
هندوستان
در آن زمان عامل مهم برتری اقتصادی و سیاسی و نظامی انگلیس در جهان به
حساب میآمد و رگ اصلی و شریان حیاتی اقتصادی این امپراتور پیر بود. بدیهی
است که انگلستان از هر وسیلهای برای حفظ هندوستان و دست اندازی رقبای
سیاسی خویش بدان استفاده مینمود.
از
سوی دیگر روسیه این استعمارگر پیر که پس از وصیتنامه پطر کبیر خواهان
دستیابی به آبهای گرم خلیج فارس و دریای عمان بود، توسعه طلبی خود را از
چندی قبل از طریق جنگهای ایران و روس در مناطق قفقاز و ارمنستان و
آذربایجان ایران پی گرفته بود. امری که بعدها به سرتاسر نواحی دریای خزر و
نواحی شرقی مرو و سرخس تا مرز هرات که کلید فتح هندوستان لقب گرفته بود
کشیده شد و زنگ خطر جدی برای انگلیس گشت، به طوری که انگلستان خواهان محدود
کردن روسیه در نواحی شمالی و مرکزی فلات ایران شد تا بتواند ضمن حمایت از
تجاوز و تجارت خود، به منافع نفتی تازهای که کشف کرده بود دسترسی داشته
باشد. امری که در این قضیه میبایست بدان توجه کرد این است که امپراتوری
بریتانیا بر خلاف روسیه تزاری در آن مقطع تاریخی هرگز خواستار توسعه ارضی
در ایران نبود و همواره هدف اقتصادی خود را دنبال میکرد. شایان ذکر است که
رشد و گسترش آلمان در منطقه خاورمیانه چالشی بود که هر دو قدرت را برای
حفظ منافع خود در منطقه فرا خواند. بنابراین دو قدرت به یکدیگر نزدیک شدند و
اختلافات را کنار نهادند. به ویژه آنکه شکست دولت روسیه از ژاپن 6 ـ 1905 و
وقوع انقلاب 1905 آن را از درون دچار اغتشاشاتی کرد و زمینه را برای نرمش
آن کشور در سیاست خارجی پدیدار ساخت.
فرانسه،
رقیب آلمان در اروپا که در سال 1892 با روسیه قرارداد اتحاد بسته بود در
1904 میلادی معاهده مودت و دوستی با انگلستان امضا کرد و به عنوان یک کشور
مهد دموکراسی چاره بقای خویش را در مجادلات اروپا نزدیکی به حکومت استبدادی
میدید تا از قدرت او برای مقابله با آلمان استفاده کند.2 فرانسه سعی نمود
که با نزدیک کردن دول روسیه و انگلیس جایگاه خود را در اروپا تحکیم بخشد.
بنابراین مهمترین مسئله کنار گذاردن اختلافات آنها در خاورمیانه بود. این
قرارداد میتوانست به نحوی انگلستان را جهت حفظ منافع خود در خاورمیانه
یاری کند، چرا که انگلستان خواستار سد کردن نفوذ روسیه و توسعه روزافزون او
به سمت جنوب ایران بود و این قرارداد میتوانست حداقل، نفوذ روسها را در
جنوب محدود سازد. فرانسه داور مناقشات روسیه و انگلستان بر سر کسب قدرت در
ایران شد. نتایج حاصله از قرارداد برای فرانسه تحکیم موقعیت سیاسی او در
اروپا و مقابله با دشمن غدارش آلمان بود که در نهایت به شرکت در اتفاق مثلث
انجامید.
سرانجام
در روز 31 اوت 1907 برابر با 8 شهریور 1286 در شهر سن پترزبورگ پایتخت
روسیه قراردادی به امضا رسید. مفاد این قرارداد شامل سه بخش بود: یک بخش
مربوط به ایران و دو بخش دیگر مربوط به افغانستان و تبت. طبق این قرارداد
افغانستان و تبت تحت نفوذ انگلستان قرار گرفت و ایران ضمن تأکید هر دو دولت
بر استقلال و تمامیت ارضی، به دو منطقه نفوذ شمالی و جنوبی و یک منطقۀ
حائل و بی طرف مرکزی تقسیم شد. منطقه نفوذ روسیه در خطی از قصر شیرین آغاز
میشد و از اصفهان و یزد و خواف میگذشت . به مرز روسیه و افغانستان منتهی
میشد؛ و منطقۀ تحت نفوذ انگلیس نیز خطی بود که از ناحیه گزیک در مرز
افغانستان آغاز میشد و با گذر از بیرجند و کرمان به بندرعباس ختم میگشت.
بر اساس این قرارداد هر دو کشور متعهد میشدند که در مناطق تحت نفوذ یکدیگر
برای خود و اتباعشان هرگونه امتیازی را طلب و تحمیل نکنند و به مخالفت با
امتیازات مورد درخواست دولتین در مناطق نفوذ خود در نیایند. دربارۀ منطقۀ
بیطرف نیز متعهد شدند که بدون موافقت قبلی با یکدیگر با امتیازاتی که به
هر یک از دول و اتباعشان واگذار میشود مخالفت نکنند. در عین حال عایدات
گمرکی، شیلات، پست و تلگراف در مناطق یادشده گرو و محل پرداخت اقساط وامهای
ایران بود.
خبر
عقد قرارداد چهار روز بعد از امضای آن در تاریخ 12 شهریور 1286 / 4
سپتامبر 1907 از سوی سفارت انگلیس درتهران به وزارت خارجه ایران ابلاغ شد و
این در حالی بود که یک سال و یک ماه از انقلاب مشروطیت ایران میگذشت.
واکنش دولت ایران و مجلس تازه تأسیس شورای ملی نسبت به این قرارداد به دلیل
درگیری در بحرانهای داخلی و ترور امینالسلطان (اتابک اعظم) صدراعظم وقت
در جلوی مجلس چندان دقیق و مشخص نبود اما به طور قطع اثرات غیر قابل تصوری
بر سرنوشت انقلاب مشروطه باقی گذارد.
سیاست
انگلیس که تا قبل از آن در حمایت ضمنی از مشروطهخواهان بود، دچار دگرگونی
شد و در کنار روسیه در مقابل مشروطهخواهان ایستاد. بمباران مجلس اول،
استبداد صغیر، اولتیماتوم روسیه به ایران، اخراج مورگان شوستر از ایران،
تعطیلی مجلس دوم، ورود نیروهای روسیه به ایران به بهانه حفظ جهان و مال
اتباع کشور خود در تبریز و آذربایجان، تصرف تبریز و قتل و غارت و کشتار
عظیم آزادی خواهان در منطقه در سال 1911 از پیامدهای جبران ناپذیر این
قرارداد بود.
بازتاب
وسیع این قرارداد در ایران به تنفر بیش ازحد ایرانیان از دو کشور روس و
انگلیس و حمایت از دولت آلمان در جنگ جهانی اول انجامید. انقلاب اکتبر 1917
و واگذاری کلیه امتیازات و اختیارات دولت روسیه فرصت خوبی برای ایران بود،
اگر چه جامعه ایران به مسائل دیگری از جمله قرارداد 1919 و تفوق انگلیس بر
ایران و کودتای سوم حوت 1299 ش مبتلا شد و پیامدهای بعدی رقابت دول در
ایران را پدید آورد که به شکلی نوین و به صورت جنگ سرد بعد از جنگ جهانی
دوم پدیدار شد.
نواحی تقسیم شده ایران بین روسیه (سبز) و بریتانیای کبیر (قرمز)، مناطق بی طرف (زرد)
دو امین السلطان در تاریخ وجود دارد پدر و پسر
محمد ابراهیم (پدر) ، آبدارچی و دواب (چهارپادار) ناصرالدین شاه بود که بعدها به امین السلطان ملقب شد
پسر
دومش میرزا علی اصغر خان امین السلطان ، صدراعظم (ناصرالدین شاه ،
مظفرالدین شاه و محمدشاه) متولد ۲۰ جمادی الثانی ۱۲۷۴ و ترور به دست
عباسآقا تبریزی ۲۱ رجب ۱۳۲۵
نامهای دیگر : القاب پسر ؛ صاحب جمع ، امین الملک، اتابک اعظم
میرزا
علی اصغرخان اتابک اعظم (امین السلطان) برای علاقه مندان تاریخ معاصر
ایران چهره ای آشناست. او در سلطنت ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه و محمدعلی
شاه، وزیر اعظم بود. و اداره مملکت را به عهده داشت. حتی زمانی که بر
اریکه قدرت نبود نفوذش بر سیر حوادث تأثیر می گذاشت. چنانچه در صدارت سلطان
عبدالمجید میرزا عین الدوله شبکه مرتبط با وی مردم را به شورش بر ضد
صدراعظم تشویق و تحریک می کردند و از بذل مال برای برکناری عین الدوله و به
قدرت رساندن مجدد امین السلطان دریغ نداشتند. در زندگی سیاسی اش فراز و
نشیبهای زیادی به چشم می خورد. از این روست که گروهی او را از حامیان
انگلستان و برخی دیگر از حامیان روسیه دانسته اند. امین السلطان که در دوره
ناصرالدین شاه با قدرت و استبداد تمام فرمان می راند، در دوره مظفرالدین
شاه قدرتش را با تطمیع و زدوبندهای سیاسی حفظ می کرد؛ سرانجام در سلطنت
محمدعلی شاه جامه مشروطه بر تن کرد و توانست به صدارت برسد. همین فراز و
نشیبهاست که دستیابی به شناخت صحیح و دقیق را درباره عملکرد سیاسی او مشکل
می سازد.
مرگش نیز مانند زندگیش در هاله ای از ابهام پیچیده شد، هر کس درباره اش نظری دارد و تنها واقعیت بی تردید ترور اوست.
در
مورد اینکه چه کسی او را ترور کرد و آمران ترور چه کسانی بودند و به چه
علت ترور شد نظرات متعدد و مختلفی ابراز شده است. اکثر منابع عامل ترور را
جوانی صراف اهل آذربایجان و ساکن تهران به نام عباس آقا می دانند که با
همکاری حیدر عمواوغلی موفق شد امین السلطان را به قتل رساند، حبل المتین
برای اثبات اینکه عباس آقا عامل ترور بوده نامه تهدیدآمیز عباس آقا به امین
السلطان را در شماره ذیحجه ۱۳۲۵ چاپ کرد و مدعی شد که تاریخ نامه ۱۰ رجب
است؛ بعضی معتقدند که عباس آقا پس از ترور موفقش در حین فرار از ترسِ
دستگیری با اسلحه خود را به قتل رسانده است. نظر دیگر این است که عباس آقا
را حیدر عمواوغلی به قتل رسانده تا اسرار فاش نگردد.
به
هر صورت هنگام ترور هیچ شاهدی نبود و کسی عامل ترور را به چشم ندیده
تاریکی هوا و کمک همدست قاتل که در لحظه شلیک خاک به هوا پاشید صحنه ای است
که امکان شناسائی قطعی قاتل را ناممکن می سازد. عباس آقا نیز در جایی
دورتر از محل ترور در خون خود غلطید و در جیب او ورقه ای یافتند بدین مضمون
: «عباس آقا صراف آذربایجانی عضو انجمن ۴۱ فدائی ملت» . مخبرالسلطنه هدایت
که یقین دارد قاتل، عباس آقا نیست در کتاب خاطرات و خطرات می نویسد : «سه
تیر به اتابک اصابت می کند، عباس نامی هم تیری در دهانش خورده و از پشت سر
هم گفتند در میدان جلو درب منزل معین السلطان پنجاه قدم دور از درب مجلس می
افتد و از بغلش تعرفه انجمن آدمیت بیرون می آید، اطباء تشخیص دادند که
خودش نزده است و اگر او قاتل بود داعی نداشت که در طرف دیگر میدان خودش را
بزند، آن هم دور از معرکه، اتابک هم هیچ وقت مسلحی همراه نداشت، بدبختی
عباس آقا این بوده که در آن محل تنها بوده».
به
هر حال قول غالب این است که امین السلطان را عباس آقا به قتل رساند و
مشروطه خواهان تندرو در همان زمان از او تجلیل به عمل آوردند.
سؤال
دیگر این است که آمران ترور چه کسانی بوده اند؟ بی شک انگیزه قاتل شخصی
نبوده و برای انجام این کار مأمور شده بود. در پاسخ به این سؤال نیز
جوابهای مختلفی داده اند. گروهی معتقدند محمدعلی شاه به دبیرالسلطان، مقتدر
نظام، صنیع حضرت و موقرالدوله دستور داد امین السلطان را ترور کنند و
موقرالدوله موفق به اجرای دستور شد. گروهی دیگر مدعی اند « کمیته سری
انقلاب» فرمان ترور را صادر کرد. حیدرعمواوغلی در خاطراتش می نویسد: «حوزه
مخفی اجتماعیون عامیون تهران (شعبه مرکزی حزب سوسیال، دمکرات ایران) که
مرحوم ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ نیز در آن حوزه عضویت داشتند اعدام
اتابک را رأی داده و به کمیته مجری حکم اعدام اتابک را فرستادند. کمیته سری
هم حکم را به هیئت مدهشه که عبارت از دوازده نفر تروریست تقسیم به سه جوقه
چهار نفری و در تحت ریاست من (حیدر عمواوغلی) بودند فرستادند».
گروهی
دیگر انجام ترور را به دستور کمیته سری انجمن آذربایجان می دانند. برخی
دیگر فرمان ترور را به جامعه آدمیت منتسب می کنند. زیرا بلافاصله پس از
کشته شدن اتابک، صادق خان پسر عباسقلی خان آدمیت و هفت نفر دیگر در محل
جنایت دستگیر شدند. صادق خان اعتراف کرد کمیته ای که دستور قتل اتابک را
داده در خانه پدرش تشکیل شده است. مأمورین نظمیه هم بلافاصله به دستور صنیع
الدوله رئیس مجلس و محمدعلی شاه در نیمه شب ۲۲ رجب عباسقلی خان رئیس جامع
آدمیت را دستگیر کردند البته باید توجه داشت که صادق خان از مدتها قبل عضو
انجمن آذربایجان بود و از خانه پدری طرد شده بود. اسماعیل رائین می نویسد
صادق خان عامل انجمن تبریز برای مبارزه با جامعه آدمیت بوده است. به هر
صورت عباسقلی خان آدمیت دو روز در زندان بود و سپس بدون بازجویی و محاکمه
آزادش کردند. هنگام دستگیری اسناد جامع آدمیت را از منزلش به نظمیه بردند.
بنابر این دستگیری وی فقط برای رقبایش که خواهان دستیابی به اطلاعات درباره
تشکیلات جامع آدمیت بودند فایده داشت. از سعدالدوله، سپهدار، فرمانفرما،
علاءالدوله و تقی زاده نیز به عنوان محرکین ترور یاد کرده اند.
گروهی
نیز معتقدند که ترور به تحریک مرتجعان درباری صورت گرفته که در انجمنهای
سری نفوذ پیدا کردند و توانستند منویاتشان را توسط اعضای مشروطه خواه انجمن
سری متحقق سازند. ملکزاده نیز در جمع بندی کلی به این نتیجه رسیده است که «
آزادیخواهان از یک جهت و محمدعلی شاه از جهت دیگر اتابک را محکوم به مرگ
کردند و مأمورینی برای اجرای آن معین کردند. منتهی عباس آقا که از طرف
آزادیخواهان مأمور کشتن اتابک بود پیشدستی کرد و مأموریت خود را انجام
داد». با این تفاصیل درمی یابیم که طیف گسترده ای از رهبران جناحهای تندروِ
سیاسی کشور به مشارکت و مشاورت در ترور امین السلطان متهمند. امین السلطان
چه کرد که تندروهای سیاسی از چپ و راست نتوانستند او را تحمل کنند؟ یافتن
پاسخ این سؤال علت اصلی ترور امین السلطان را مشخص خواهد ساخت.
امین
السلطان در صفر ۱۳۲۵ / فروردین ۱۲۸۶ به اصرار محمدعلی شاه برای تصدی منصب
صدراعظمی به ایران بازگشت اما شاه پس از مدتی به جرگه مخالفین وی پیوست و
حتی در تحریک مردم به بستن بازارها و شورش بر ضد امین السلطان دست داشت.
شرف الدوله در خاطراتش می نویسد: « در این اواخر این مسئله مسلم است که شاه
کمال کدورت را با اتابک داشته است..» ریشه اختلاف شاه با امین السلطان را
برخی از منابع در این می دانند که شاه توقع داشت امین السلطان بتواند
مشروطه را از بین ببرد. یحیی دولت آبادی می نویسد: « امین السلطان به
محمدعلی شاه وعده داد که مجلس را طوری بی اثر کند که مجلسیان بیکار مانده
عقب کار خود بروند ولی در ظاهر باید با آنها همراهی کرد که سر نخورند.» و
شاید نیز ظاهراً تا پیش آمدن قضیه دستگیری رحیم خان چلبیانلو به امین
السلطان اعتماد داشت ولی پس از آن از او ناامید شده است. اما منابع نقل
دیگری نیز دارند و آن اینکه امین السلطان پس از اطمینان از مشروطه خواهی
محمدعلی شاه حاضر به پذیرش صدارت شد و در بدو ورودش به ایران در نامه ای
تشکرآمیز همراهی خود با مجلس شورای ملی و مشروطه را اعلام کرد. در هنگام
معرفی هیئت دولت به مجلس نیز مجدداً تعهدش را نسبت به مجلس شورا ابراز
داشت. همچنین مجلس را در جریان مذاکراتش با شاه در خصوص لزوم حفظ مشروطیت
قرار داد.
علت
دیگری که برای دلسردی شاه از امین السلطان در منابع آورده اند انتشار
شایعاتی درباره قدرت طلبی امین السلطان است. مثلاً اینکه امین السلطان قصد
دارد شاه را برکنار کند و یکی از افراد نابالغ خاندان قاجار را به سلطنت
رساند و خودش به عنوان نایب السلطنه بر کشور حکومت کند. به هر صورت مهم این
است که شاه از امین السلطان ناامید شده و خواهان استعفای او بود.
مستشارالدوله در نامه اش به ثقهٔ الاسلام مورخ ۲۶ جمادی الثانی ۱۳۲۵ می
نویسد: « در باب امین السلطان از طرف اشخاص مختلفه اغراض مختلفه به یک جا
جمع شده سعدالدوله، شاه، عین الدوله، امیرخان سردار نقشه بستن بازار را
کشیدند تا بلکه با استعفا دادن امین السلطان نتیجه گیری نمایند».
واضح
است که به هر حال جناح دربار امین السلطان را متهم به مشروطه خواهی می کرد
در همان حال مخالفین دیگر امین السلطان را مشروطه خواهانی مانند تقی زاده،
ملک المتکلمین و سیدجمال تشکیل می دادند. تقی زاده در مجلس شورای ملی گفته
بود امین السلطان لقب او نیست بلکه به او باید خائن السلطان گفت. آنها نیز
برای برکناری امین السلطان از هیچ کاری دریغ نداشتند. با نوشتن مقالاتی در
روزنامه هایی چون حبل المتین، روح القدس، تمدن و ... در انتقاد از او و با
شرح امتیازاتی که در دوره های صدارتش به خارجیها واگذار کرده بود سعی
داشتند از او چهره ای وابسته به سیاست روسیه و قدرت طلب و منفعت جو ترسیم
کنند. شبنامه های ژلاتینی به اسم غیرت، لسان الحق، لسان الخلق و
لسان الغیب هم ضمن فحاشی به امین السلطان اخبار تلگرافی را از خبرگزاریهای
خارجی نقل می کردند. این گروه از مخالفین هم در تحریک مردم به شورش دست
داشتند.
در
خوی وابستگان مجاهدین قفقازی با به آشوب کشاندن شهر و ارسال تلگرافهایی
خواهان استعفای او بودند و حتی او را تهدید به مرگ هم می کردند. ایراد اصلی
این گروه به امین السلطان این بود که او را ضدمشروطه و هوادار نظام
استبدادمی دانستند. میرزا علی شیدایی نماینده مجلس شورای ملی در مقاله ای
در حبل المتین کلکته مورخ ۱۸ جمادی الثانی می نویسند: « هیچ گونه تغییری
نکرده بلکه بغضش به ملت بیشتر و طمعش افزونتر گشته است».
جمعی
او را به مشروطه خواهی متهم می کردند و گروهی او را به جرم آنکه ضدمشروطه
است طرد می کردند. اما او واقعاً چگونه بود؟ بی شک قبل از سفر به اروپا در
زمره مستبدین جای می گرفت اما به نقل از کسانی که با او از نزدیک حشر و نشر
داشتند سفر اروپا در او تأثیری بسزا داشته است. مخبرالسلطنه هدایت می
نویسد : « دور کره با اتابک سفر کردم عقاید اول و آخر او را می دانم
بلاشبهه اتابک فدای مجلس شد.»
عباسقلی
خان آدمیت درباره امین السلطان در لایحه ای به رئیس مجلس شورا می نویسد: «
به دلایل منوره می توانم بگویم که این مرد بعد از مراجعت از مسافرت اخیر
خود ترقی طلب و خیرخواه عموم و مشروطه آئین و ملت دوست و حامی دارالشورای
ملی بوده است. چنانچه آن مرد به قانون اسلام برای همه قسم شرعی یاد کرده
بود که تمام قوای خود را صرف آسایش اقوام ایرانی و ترقی ایران بنماید». شرف
الدوله هم ضمن آنکه معتقد است عباس آقا از راه ملت پرستی و از روی اینکه
اتابک را مستبد و بر ضد مشروطه می دانسته او را ترور کرده است می نویسد : «
به هر حال حیف و غنیمت بود مثل او در ایران نداریم. بیچاره حاضر شده بود
که با کمال صداقت به ملت خود خدمت نماید». میرزا فضلعلی آقا وکیل دوره اول
مجلس هم اذعان دارد که امین السلطان بعد از بازگشت از اروپا غیر از امین
السلطان قبلی بود و سعی او خدمت به ملت و ایران بود. میرزا ملکم خان هم در
تأیید تغییرات امین السلطان نامه هایی به همفکران و هواخواهانش در ایران
نوشت و از آنها خواست که به وی مساعدت کنند. بنابر این جرم او از نظر
مشروطه خواهان مخالفش ضدیت با مشروطه بود. اما کارنامه کوتاه صدارتش نشان
می دهد که قصد وی ایجاد وفاق ملی بود.
امین
السلطان می خواست در میانه میدانِ درگیریهای مشروطه خواهان و مخالفینشان
بایستد و با ریش سفیدی و پا درمیانی میان دو گروه سازش ایجاد کند و آرامش و
امنیت را به کشور بازگرداند. امین السلطان به درستی دریافته بود در اوضاع
نابسامان کشور پیشبرد هیچ برنامه اصلاحی میسر نیست. برای درک اقدامات امین
السلطان نگاهی گذرا بر اوضاع ایران لازم است.
گزارشهای
وزیرمختار انگلیس در ایران به وزیر خارجه کشورش آئینه تمام نمای بحرانی
است که دامنگیر ایران شده بود. گرچه در این گزارشها نوک تیز حمله فقط متوجه
درباریان و دولت است اما می توان با استناد به منابع دیگر ثابت کرد که
انتساب همه مشکلات به یک گروه صحت ندارد و اگر در گزارشهای کتاب آبی چنین
نگاشته شده، علت آن در مقاصد انگلستان نهفته است ولی این گزارشها برای
نمایش اوضاع منبعی قابل اعتماد است. اسپرینگ رایس در گزارش ۱۹ ژوئیه / ۸
جمادی الثانی / ۲۷ تیر درباره اوضاع یک ماه گذشته ایران می نویسد: « تمام
مملکت دچار حالت بدی شده و از ماه گذشته اوضاع عمومی آن بدتر گردیده
مستبدین برای پیشرفت مقاصد خویش به دسائس و وسائل مصنوعه، اغتشاش تهران را
فراهم آوردند. هر چند دولت اظهار بی پولی می کند و اجتماعات ساختگی همه
روزه تشکیل می یابد.» در ادامه هم می افزاید گروهی از صرافان حتی برای اخذ
دیون گذشته دولت در خانه امین السلطان تحصن کردند و گروهی از مستخدمین
دولتی هم در میدان توپخانه جمع شدند که با وعده های امین السلطان مبنی بر
پرداخت حقوقشان به تجمع خود پایان دادند.
گزارش
دیگر از رایس به شورش طوایف چادرنشین، اهالی آذربایجان و کرمانشاه اختصاص
دارد و در گزارشی دیگر درباره وضعیت اقتصادی ایران می نویسد: « امور تجارتی
در ایران به هر نحوی که تصور شود امیدبخش نیست، چه اوضاع سیاسی چنان
غیرمعلوم و نامعین است که ضرر تجارت را با منافع احتمالی آن هیچ قدر تناسبی
مابین نباشد. حالیه به واسطه اختلال امور سیاسی و کسادی پول در بازار و
عدم امنیت طرق و شوارع، اعلام تجارت به آن طریقی که اطمینان خاطر حاصل آید
اجراپذیر نیست». از طرف دیگر علاوه بر مشکلات داخلی، حمله قوای عثمانی به
ایران نیز بر معضلات افزود. امین السلطان در چنین اوضاعی قبول مسئولیت کرد.
او برای سرکوب شورشها و برای دفع تجاوز عثمانی نیازمند پول بود تا قشون را
راضی به حرکت و جنگیدن کند. اما وضع مالی دولت از همیشه بدتر بود.
مالیات
استانها جمع آوری نشده بود. رعایا به ملاکین بهره مالکانه نمی پرداختند و
مجلس شورا نیز نتوانست تصمیمی مناسب درباره بهره مالکانه اتخاذ کند. عواید
گمرکی که بخشی از درآمد دولت را تشکیل می داد، نیز صدمه خورده بود. دیگر
رؤسای بلژیکی گمرک با توجه به جوسازیهایی که ضد آنها شکل گرفت قادر به
تأمین درآمد برای دولت نبودند. از این رو امین السلطان حامی تأسیس بانک ملی
شد تا بتواند از طریق قرضه ملی تا حدی نیاز مالی دولت را برآورده کند.
حملات روزنامه های مخالف همچنان ادامه داشت. آنها او را مسئول اغتشاشها و
نابسامانیهای کشور معرفی می کردند. روح القدس در مقاله ای نوشت : « امین
السلطان که در دوره استبداد مملکت را به بهترین شکل و در نهایت نظم و امنیت
اداره می کرد چگونه است که امروز از عهده این کار برنمی آید»؟
در
واقع روزنامه های مخالف بدون درنظر گرفتن اوضاع آشفته پس از مشروطه بر
دولت امین السلطان می تاختند. روزنامه ایران در پاسخ به روزنامه های منتقد
به دفاع از دولت پرداخت و نوشت علت اغتشاشها و ناامنی ها و گردنکشی اشرار و
دودستگی مردم در انتخاب نمایندگان مجلس بود و دولت تلاش گسترده ای برای
رفع ناامنی ها و حل مشکلات به کار بسته است و با تلاش اتابک اعظم اغتشاشهای
تبریز، اردبیل، گیلان، فارس، کرمانشاهان و اراک کم کم رو به آرامش رفته و
امنیت برقرار شده است.
امین
السلطان از یک سو بدون پشتوانه مالی سعی داشت قشون و پلیس و مستخدمین
دولتی را که از تعویق حقوقشان شکایت داشتند با وعده و وعید راضی کند. از
سوی دیگر در تکاپو بود آرامش را به شهر بازگرداند گرچه این کار با توجه به
از بین رفتن قدرت والی ها توسط انجمنها ظاهراً ناممکن بود. اقدام دیگر وی
جلب نظر نمایندگان مجلس و رسیدن به تفاهم با آنها بود. در این کار نیز
توفیق یافت و اکثریت مجلس حامی وی شدند اما اقلیت مجلس حاضر نشدند با او
سازش کنند. یحیی دولت آبادی می نویسد: « هر چه نفوذ امین السلطان در مجلس
زیاد می شود کلمه این جمع [مقصود اقلیت مجلس است] پست شده کار به جایی می
رسد که دیگر نمی گذارند تقی زاده و رفقای او در مجلس نطق نمایند بلکه ...
در صدد می شوند تقی زاده را از مجلس خارج نمایند».
اقلیت
نیز با اتکا به نیروی انجمنها مجلس را تحت فشار قرار می داد. به این منظور
که امین السلطان از صدارت کناره گیری کند اما وی حاضر نشد استعفا دهد.
کسروی درباره پایداری وی می نویسد: « با همه این فشار مردم، اتابک و
همراهان او در اندیشه کناره جویی نمی بودند.... و برای کاستن از تندی جوش و
جنب مردم چاره می اندیشید و روی هم رفته به وارونه آنچه مردم می پنداشتند
در اندیشه پایداری و پافشاری بود.» مردم از دیدگاه کسروی اعضای انجمنها
بودند زیرا همان طور که ذکر شد اکثریت نمایندگان مجلس با امین السلطان
همراه بودند. کسروی نیز به این مطلب اذعان دارد و می نویسد: « از آنسوی
چنانکه خواهیم دید مجلس نیز هوای او را می داشت و بیشتر نمایندگان و به
ویژه رئیس مجلس و سیدمحمدتقی و دیگران با آنکه نیرنگهای او را می دیدند دست
از پشتیبانی برنمی داشتند.» جالب است مدعیان مشروطه خواهی و هواخواهان
مجلس ظاهراً درک درستی از عملکرد مجلس در نظامهای دموکراتیک ندارند. آنها
به این نکته توجه نمی کنند که وکلای مجلس شورای ملی را باید وکیل انتخابی
اقشار مختلف مردم به شمار آورد و رأی آنها در واقع تجلی خواست موکلینشان
است بنابر این نظر اکثریت مجلس را باید نظر اکثریت مردم دانست و به آن
تمکین کرد.
امین
السلطان با تمام مخالفینش تماس گرفت او حاضر شد در جامع آدمیت به مشروطه
قسم یاد کند حتی روز قبل از ترورش به ملاقات اسپرینگ رایس وزیرمختار انگلیس
رفت و وعده داد که بتواند بر اوضاع چیره شود اما پیشنهاد انگلستان به این
مضمون که متعهد شود از این به بعد بدون اطلاع روسیه و انگلستان از هیچ دولت
خارجی تقاضای وام نکند را رد کرد. اتابک به ملاقات شاه نیز رفت و از او
دستخطی در تأیید مشروطه و قانون اساسی گرفت و در مجلس شورای ملی قرائت کرد.
با این اقدام می خواست اختلاف و بدبینی شاه و مجلس را نسبت به همدیگر
برطرف سازد و ظاهراً موفق هم شد ولی درست در همان شب مقابل در مجلس وی را
ترور کردند.
آنهایی
که خواهان حذف امین السلطان بودند در حقیقت مخالفِ به تفاهم رسیدن نیروهای
سیاسی در ایران بودند. از مرگ امین السلطان هیچ گروه داخلی منتفع نشد. از
زمان ترور او تا به توپ بستن مجلس شورا جریان امور در دست تندروها قرار
گرفت و مملکت هر روز بیش از پیش در سراشیب جدایی و درگیری پیش رفت اما این
اوضاع آشفته برای دولتهای انگلستان و روسیه مطلوب بود. قرارداد ۱۹۰۷م که
مقدمات آن از چند سال پیش تدارک دیده شده بود در ۲۲ رجب ۱۳۲۵ق / ۳۱ اوت
۱۹۰۷م امضا شد و رسمیت یافت و این درست همان شبی است که امین السلطان ترور
شد. دیگر در ایران دولتی بر سر کار نبود که توان اعتراض به این قرارداد را
داشته باشد و تا چند ماه پس از آن هم دولتی که مورد تأیید مجلس و شاه باشد و
بتواند امور مملکت را اداره کند بر سر کار نیامد. اسپرینگ رایس در گزارشی
به ادوارد گری می نویسد: « اوضاع بدتر گردیده و بی نظمی مملکت به واسطه
مردن اتابک افزایش یافته است». عین السلطنه نیز در خاطراتش به بی نظمی و «
شیر توشیری» اوضاع اشاره دارد او حتی درباره قرارداد ۱۹۰۷م می نویسد: « روس
و انگلیس پس از فوت اتابک صلحی درباب ایران کرده میان خود تقسیمی نموده
اند. همان ساعت که امضاء عهدنامه شد تاریخ زوال و اضمحلال ایران باید
شمرد». در واقع برنده واقعی اوضاع نابسامان ایران انگلستان و روسیه بودند
که بدون مواجهه با اعتراض جدی از سوی دولت ایران توانستند به اهدافشان دست
یابند.