دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.با تشکر از توجه،انتقادات و پیشنهادات شما.مهندس مجید غفوری با تجربه 30 سال مطالعه پیرامون علوم مختلف.
majidghafouri@kiau.ac.ir
ghfori@gmail.com
پیامرسان telegram.me/metallurgydata
09356139741
مشاوره و سخنرانی

بارکد شناسایی آدرس دانستنیها
بایگانی

سقراط

سقراط در ۴۷۰ یا ۴۶۹ پیش از میلاد در آتن به‌دنیا آمد. پدرش مجسمه‌سازی سرشناس و محترم بود. این اعتبار برای سقراط مجالی فراهم آورد تا از بهترین آموزش‌های آن زمان آتن، از حساب و هندسه و نجوم تا شعر کلاسیک یونان را فراگیرد.
همهٔ مورّخان متفق‌القول هستند که سقراط مردی بسیار زشت‌رو بوده‌است. سر او طاس، صورت او پهن و گرد، و چشمان او فرورفته و بی‌حرکت بود و دماغی بزرگ و در عین حال کوفته داشته‌است که بر روی آن لکه‌ای واضح دیده می‌شده‌است.

دلاور دلیروم
سقراط در جوانی به عنوان هوپلیت(سرباز پیاده‌نظام ارتش) خدمت کرد. آلکیبیادس دربارهٔ این دوره از زندگی سقراط می‌گوید: «تاب و توانش بسیار بود. گاهی آزوقه نمی‌رسید و ما بی‌غذا می‌ماندیم. در چنین مواقعی، که به هنگام جنگ غالبأ پیش می‌آید، سقراط نه تنها از من بلکه از همه برتر بود. هیچکس با وی قابل قیاس نبود... قدرتش در تحمّل سرما نیز شگفت‌انگیز بود. یخبندان سختی بود زیرا که زمستان در آن ناحیه به راستی سرد است، و همه یا در خانه می‌ماندند یا اگر بیرون می‌رفتند؛ پوشاک فراوان به تن می‌کردند و پاهای خود را در پشم یا نمد می‌پیچیدند. در چنین هنگامی، سقراط با پاهای برهنه و پوشاک عادی خود بهتر از سربازان دیگر روی یخ قدم برمی‌داشت و سربازان از روی خشم و کینه به او می‌نگریستند؛ زیرا چنان می‌نمود که سقراط آنان را تحقیر می‌کند.»
دوستان و همشهریانش شجاعت و ایستادگی وی را در جریان محاصرهٔ پوتیدایا طی نبرد دلیروم از جنگ‌های پلوپونزی بسیار ستودند. شجاعتی که در آن جنگها از خود نشان داد، از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخت.

خردمند آگورا
افکار سقراط متوجه مفهوم انسانیت شد. تا آن زمان بیشتر تلاش‌های فیلسوفان و اندیشمندان، درباره جهان و چیستی آن بود و این که از چه موادی تشکیل شده و ماده اصلی آن چیست. اما او اعلام کرد که باید جهان‌شناسی را کنار گذاشت و به انسان بازگشت، شعار او خودت را بشناس بود.
سقراط در بازار آتن (آگورا) جوانان و متفکران را دور خود جمع می‌کرد و آن‌ها را به زیر سایهٔ معابد می‌کشاند و از آنان می‌خواست تا سخنان و کلمات خود را تحت تعریف دربیاورند.همشهریان آتنی‌اش را تشویق می‌کرد تا خدایانشان، ارزش‌هایشان و خودشان را مورد پرسش و ارزیابی قرار دهند. تا می‌دید که مردم به سهولت راجع به عدالت گفتگو می‌کنند، وی به آرامی می‌پرسید که آن چیست؟ این شرافت، فضیلت، اخلاق و وطن‌دوستی که از آن سخن می‌گویید؛ چیست؟
جوانانی که دور او جمع می‌شدند، از گروههای مختلفی بودند:ثروتمندانی چون افلاطون و آلکیبیادس که از تحلیل هجوآمیز سقراط از دموکراسی آتن لذت می‌بردند؛ امثال آنتیستنس که فقر بی‌اعتنای استاد را می‌ستودند و از آن دینی درست می‌کردند؛ و آنارشیست‌هایی (به تعبیر امروزی) از قبیل آریستیپوس که در آرزوی دنیایی به سر می‌بردند که در آن بنده و رئیس و مرئوسی نباشد و همه همچون سقراط کاملآ آزاد باشند.
احترام و علاقهٔ بی‌حدی که سقراط در نزد شاگردانش داشت، نه تنها به خاطر سابقهٔ افتخارآمیز او در میدان جنگ، یا بی‌اعتنایی به مظاهر دنیا؛ بلکه بیش از همه به سبب فروتنی سقراط در عقل و حکمت بود. او مدعی حکمت نبود، بلکه تنها می‌گفت که با شور و شوق به دنبال آن می‌رود. مبدا فلسفهٔ او همانا اعتراف به جهل خویشتن بود، آنچنان که می‌گفت: «دانم که ندانم».

محاکمه
در سال ۳۹۹ پیش از میلاد، نزدیک به دو هزار و پانصد سال پیش در دادگاهی قانونی، در حضور یک هیأت منصفه سقراط به اعدام محکوم شد.جرم وی «فاسد کردن جوانان» و «بی‌اعتقادی به خدایان» بود.
بر اساس آنچه افلاطون که خود در جلسهٔ دادگاه حاضر بوده، در رسالهٔ آپولوژی نوشته است؛ در ابتدا اتهام سقراط به او فهمانده می‌شود و سپس سقراط در مقام دفاع از خود برمی‌آید. او منکر آن است که جوانان را فاسد کرده باشد. سقراط شرح می‌دهد که نه تنها عموم مردم بلکه معبد دلفی او را داناترین افراد بشر دانسته، در حالی که تنها علمی که او دارد؛ علم به جهل خویشتن و ناچیزی علم بشر در برابر علم خداست.
سقراط می‌گوید که او منکر خدایان آتن است، خود به خدایی یگانه باور دارد. او تعلیم فلسفه را وظیفه‌ای می‌داند که از سوی خدا به او محوّل شده و او اطاعت خدا را بر اطاعت مردم ترجیح می‌دهد. پس از پایان این خطابه، قضّات حکم به سرکشیدن جام زهر صادر می‌کنند، و سقراط خطابه‌ای نهایی ایراد می‌کند که در آن بیش از پیش، از اعتقادش به زندگی پس از مرگ سخن می‌گوید. در نهایت، در حالی که شاگردانش پیشنهاد فرار به او می‌دهند، او مرگ را به فرار ترجیح می‌دهد.

فلسفه
انقلاب سقراط در فلسفه
پیش از سقراط، فیلسوفان به طور کلی برون‌نگر بودند و تلاش می‌کردند تا پدیده‌های جهان را توضیح دهند. فلسفه با سقراط به مسیر تازه‌ای افتاد. انقلاب سقراط، وارد کردن اخلاق در فلسفه، اخلاق را در کانون توجّه فلسفه قراردادن و تأکید ورزیدن بر فنّ جدل و استدلال نظری است؛ و این کار به معنای درون‌نگری، روی تافتن از جهان خارج و نظر کردن به انسان و خویشتن انسان است.

دیالکتیک
روش سقراط که خودش آن را تلنخوس (بازجویی) می‌نامید، بر اساس سوال و جواب متوالی و هدفمند بناشده بود؛ به طوری‌که سقراط با اختیار موضع طرف مقابل، ابتدا موافقت و همراهی او را جلب می‌کرد و سپس تناقضات استدلال‌های او آشکار شده و با استفاده از موضع خود شخص، مدعایش را رد می‌نمود.
در آن دوران سوفسطائیان نفوذ زیادی بین جوانان آتنی داشتند و به آنها سفسطه و فن جدل آموزش می‌دادند وادعایشان این بود که حقیقتی وجود ندارد. آنها خود را دانشمندترین و عالمترین مردمان می‌خواندند. سقراط بنا بر نتیجه‌ای که در زندگی بدان رسیده بود، با آن‌ها که ادعای علم و دانش داشتند، به مقابله پرداخت.
روش عملی سقراط برای مبارزه با چنین اشخاصی این بود که با یکی از آنها وارد گفتگو می‌شد و می‌کوشید تا از او افکارش را درباره موضوعی خاص، مثلاً شجاعت بیرون بکشد. آن شخص در ابتدا فکر می‌کرد که حقیقت شجاعت را می‌شناسد و به آن آگاه است.
سقراط گفتگو را به شیوه پرسش و پاسخی شروع می‌کرد و در آغاز خود را با آن چه شخص مقابلش می‌گفت، همراه نشان می‌داد. ممکن بود این گفتگو به طول بینجامد، اما سر انجام بحث را به جایی می‌رساند که شخص مقابل به نادانی خود پی می‌برد؛ یعنی به این نتیجه می‌رسید که حقیقتاً هیچ چیزی را درباره شجاعت نمی‌داند و به این صورت، سقراط به او می‌فهماند که اعتراف به نادانی، بزرگ‌ترین دانش است.

حضرت آیت‌الله جوادی آملی در ادامه سلسله جلسات درس تفسیر خود در تفسیر آیات 92 تا 101 سوره مبارکه صافات روز دوشنبه بیان کرد: در سوره مبارک صافات عناصر محوری اصول دین با برهان اثبات شد و برای تایید آن مطالب برهانی قصه‌هایی از انبیاء و امم آنها نقل می‌کند که سعادت و شقاوت جامعه وابسته به قبول و رد آن اصول است آنهایی که پذیرفتند سعادتمند می‌شوند و حسنه دنیا و آخرت نصیب آنهاست و آنهایی که نپذیرفتند و درهای توبه را عمدا به روی خود بستند گرفتار عذاب الهی می‌شوند و این یک اصل کلی است.
وی ادامه داد: بعد جریان حضرت نوح (ع) که مساله آب و طوفان مطرح بود جریان آتش را در داستان حضرت ابراهیم (ع) مطرح کرده است و در بخش‌های دیگر فرمود که مجموعه آسمان و زمین مطیع امر الهی هستند «فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ؛ پس به آسمان و زمین فرمود: خواه یا ناخواه باید به صحنه وجود بیایید. گفتند: آمدیم و همه به دلخواه مطیع فرمان توییم» ما به آسمان و زمین گفتیم بیایید در حالی که خطاب به این دو موجود باشد پاسخ جمع آمد یعنی اینکه نه تنها ما بلکه همه موجودات برای خدمت آماده‌ایم. نشانه این طوع و اطاعت را در جریان طوفان حضرت نوح و همچنین در جریان آتش می‌بینیم. این اطاعت کردن موجودات نشانه این است که عالم هستی را خداوند چه در حدوث چه در بقاء اداره می‌کند.
آیت‌الله جوادی اظهار کرد: حضرت ابراهیم به مشرکان فرمود شما چه چیزی می‌پرستید؟ این چوب‌ها و سنگ‌ها قبل از تراش که مورد پرستش شما نیستند و تنها کاری که روی این چوب و سنگ‌ها شده است همان تراشی است که شما کرده‌اید در واقع شما کار خودتان را می‌‌پرستید. « قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ؛ ابراهیم گفت: آیا چیزى را که خود مى‌تراشید مى‌پرستید؟» شما که سنگ و چوب عادی را که نمی‌پرستید در حقیقت شما چیزی را می‌پرستید که به دستان خودتان تراشیده شده است. در حالی که «وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ؛ با این که خدا شما و آنچه را مى‌سازید، آفریده است» شما و این چوب و سنگ را خداوند آفرید پس شما چه چیزی را می‌پرستید و این چوب و سنگی که شما ساخته‌اید افزوده نشده است مگر تراشیدن شما و تراشیدن شما که چیزی به ارزش معنوی این اصنام اضافه نکرده است پس در حقیقت شما همان چوب و سنگ را می‌پرستید.
این مفسر قرآن بیان کرد: زمانی که حضرت ابراهیم (ع) بت‌ها را شکست و قومش او را متهم کردند که بت‌ها را شکسته با آنها جدال احسن کرد و گفت بروید از خودشان بپرسید، از بت بزرگ بپرسید که چه کسی آنها را شکسته‌ است. برخی با این جدال احسن وقتی که دیدند بت‌ها پاسخی ندارند بدهند به فطرت خود بازگشتند اما تعصب جاهلی آنها نگذاشت تا بر این فطرت استوار بمانند بر همین اساس تصمیم گرفتند که وجود مبارک حضرت ابراهیم (ع) را به بدترین وضع از بین ببرند آنها گفتند «قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیَانًا فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحیم؛ بت پرستان گفتند: بنایى براى او بسازید (و در آن آتش بیفروزید) سپس او را در آتش فروزان بیفکنید».
در جهنم آتشی وجود دارد که درخت در آن می‌روید
این مرجع تقلید عنوان کرد: آنها حضرت ابراهیم را در آتش انداختند و اراده کید و مکر کردند اما ما چون نخواستیم این امر صورت پذیرد آتش را برای ابراهیم گلستان کردیم «فَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَسْفَلِینَ؛ آرى، خواستند براى نابودى ابراهیم چاره‌اى کنند، ولى ما با سرد کردن آتش و تأمین سلامت او، آنان را پست‌ترین مردم قرار دادیم» در این جا سوالی مطرح است که آیا می‌شود معلول را از علت جدا کرد و علت را از علیت باز داشت و ذاتی شی را از شی گرفت. رابطه علت معلول رابطه عادت و امثال آن نیست این رابطه ضروری و غیر قابل انکار است. منتها ثابت نشده است که آتش علت حرارت است. ما بر اساس آنچه تجربه کرده‌ایم دیدیم که آتش می‌سوزاند اما همه علل و عوامل آتش و سوختن را تجربه نکرده‌ایم که چه چیزی می‌سوزاند.
آیت‌الله جوادی آملی بیان کرد: ذات اقدس اله یک سلسله آتشی دارد که کار آب را می‌کند مانند همان شجره زقوم که در همین سوره صافات مطرح شده است؛ آتشی خداوند دارد که درخت در آن سبز می‌شود «إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ» کدام آتش است که در آن درخت رشد می‌کند. ما که همه انواع آتش را نمی‌شناسیم. سه فرضیه در مورد گلستان شدن آتش برای حضرت ابراهیم (ع) وجود دارد؛ اول اینکه در دستگاه آتش دستکاری شده باشد دوم اینکه در دستگاه بدن حضرت ابراهیم (ع) دستکاری شده باشد و سوم اینکه در رابطه بین بدن حضرت و آتش دستکاری شده باشد که هیچ کدام از این سه فرضیه برای ما روشن نیست. بنابراین ما نمی‌توانیم بگویم که یک امر ذاتی از ذاتی اش جدا شده یا بگویم علت از معلوم خود جدا شده است و از این گونه مباحث. اینجا معجزه هم نیست چرا که معجزه خلاف عرف و عادت کار می‌کند نه خلاف علیت و خلاف عقل.
حضرت ابراهیم (ع) فکر توحیدی را در خاورمیانه منتشر کرد
آیت‌الله جوادی تصریح کرد: همانطور که جریان حضرت نوح (ع) به دستور ما بود و ما انجام دادیم همین کار را برای حضرت ابراهیم (ع) نیز انجام دادیم و بدن مطهر ایشان را در آتش سالم نگه‌داشتیم به نحوی که این صدا در کل خاور میانه پیچید. خاور میانه آن روز ایران بود و روم و بخش‌هایی از یونان. تمام خاور میانه در آن زمان یا مشرک بودند یا ملحد و کار حضرت ابراهیم در آن زمان کاری جهانی بود و اگر ذات اقدس اله در مورد حضرت ابراهیم فرمود: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا» حضرت ابراهیم به تنهایی یک امت بود به این دلیل بود که در آن زمان کاری کرد که کل خاورمیانه خوابیده را بیدار کرد. اما برخی اصلا بیدار نشدند  برخی دیر بیدار شدند برخی زودتر. قوم حضرت ابراهیم اصلا بیدار نشدند یونانیان زودتر بیدار شدند و اندیشه توحید در یونان بر اثر کار حضرت ابراهیم (ع) بود و گرنه یونان یا ملحد بود یا مشرک نظیر ایران، رم و امثال آن.
وی ادامه داد: وقتی این فکر توحیدی به خاورمیانه رسید یونان زودتر و بیشتر از دیگران به فکر توحید افتاد و در این راه شهید داد. سقراط مردم را به توحید دعوت کرد و در همین راه توحید شربت شهادت نوشید بعد افلاطون را تربیت کرد بعد ارسطو را تربیت کرد و بعد این اندیشه توحید از آنجا به جای‌های دیگر رسید. ابوریحان بیرونی می‌گوید شاگردی غیر مستقیم حضرت ابراهیم‌ها را ارسطوها، افلاطون‌ها و سقراط‌ها بر عهده گرفتند بعد دیگران. بنابراین حضرت ابراهیم توحید را در خاورمیانه منتشر کرد.