شیوه
هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده
نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و
برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر با به کار بردن لخته رنگهای
تجزیه شده و تابناک برای نمایش لرزشهای نور خورشید. در این روش اصول مکتبی
طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) فنی و ترکیب بندی
متعادل و معمارانه رعایت نمیشود.
شیوه
دریافتگری به عنوان انجمنی خصوصی از سوی گروهی از هنرمندان ساکن پاریس
آغاز شد و این انجمن در سال۱۸۷۴ به نمایش همگانی آثار خود پرداخت. نام این
جنبش از نام یک نقاشی از کلود مونه به نام دریافتگری، طلوع خورشید (به
فرانسوی: Impression, soleil levant) گرفته شدهاست. نام امپرسیونیسم را
نقادی به نام لویی لِروی در یک نقد هجوآمیز ساخت. امپرسیونیسم همچنین نام
نهضتی در موسیقی است.
در
این سبک نقاشان از ضربات «شکسته» و کوتاه قلم مو آغشته به رنگهای خالص و
نامخلوط به جای ترکیبهای ظریف رنگها استفاده میکنند. مثلاً، به جای ترکیب
رنگهای ابی و زرد برای تولید سبز آنها دو رنگ آبی و زرد را مخلوط نشده
بروی بوم قرار میدهند تا رنگها «حس» رنگ سبز را در نظر بیننده به وجود
بیاورد. انها در نقاشی صحنههای زندگی مدرن در عوض جزئیات، تأثیرات کلی
واضح را نشان میدهند.
درآخرین
دهههای قرن ۱۹ میلادی (بین سالهای ۱۸۷۰-۱۸۸۰) حرکتی در نقاشی آغاز شد که
در اساس مبتنی بر نور (به عنوان مادر رنگها) شکل گرفت و به زودی هنرهای
دیگر نظیر موسیقی، مجسمه سازی و... را تحت تأثیر قرار داد.
ویژگیها
بنیادگذاران
این مکتب با هدف نقض هنر رسمی نیرو گرفتند. آنها از ارائه اشکال با خطوط
محیطی واضح سرباززدند و از روال رنگ آمیزی به پیروی از عرف و طبیعت سرپیچی
کردند. استفاده از رنگهای خالص و شفاف با ضرب قلمهای مستقل و تا حدی سریع
از ویژگیهای بارز آثار نقاشی امپرسیونیسم است.
نظریه
رسمی آنها بر این اصل نهاده شده بود که رنگها به جای آنکه بر روی جعبه رنگ
با هم ترکیب شوند باید به طور خالص روی پرده نقاشی ریخته شوند. این
هنرمندان در مورد به تصویر درآوردن پیکره آدمی به نحوی پذیرفتنی و باورپذیر
که از دیرباز مشکلترین بخش هنر نقاشی بود بیتوجه بودند و گویی میلی به
کوشش در این خصوص نداشتند، یا نمیخواستند که یک فضای قابل قبول ایجاد کنند
که ارزش نام هنر را داشته باشد.
همه
مردم بر این اعتقاد بودند که این جنبش مهمترین تحول هنری قرن به شمار
میرود و همه اعضاء گروه او جزء بهترین نقاشان به شمار میروند.
امپرسیونیستها علاوه بر تأثیر عمیقی که بر فرانسه داشتند بر دیگر کشورها
نیز به ویژه آلمان، کره، همچنین بلژیک و دیگر نقاط اروپا تأثیر به سزایی
داشت.
نقاشی
امپرسیونیستی در آغاز با گنگی یا با تردید و غالبا با تمسخر مواجه شد. اما
در سال 1891 نمایشگاهی از نقاشیهای مونه در گالریاش در پاریس تنها 3 روز
پس از افتتاح فروخته شد.
پذیرش
امپرسیونیستها در انگلستان به آهستگی صورت گرفت. از سال 1926 که مونه به
عنوان پیرمرد بزرگ نقاشی فرانسه در گذشت، نرخ های حراجی ها برای نقاشی های
امپرسیونیست شروع به افزایش کرد و از دهه 1950 میلادی به سمت ارقام نجومی
میل کرد.
آثار نقاشی امپرسیونیستها، ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار در طبیعت بود.
هنرمندان
این سبک، با اشراف به این که واقعیت فرایند پیشرفت و تغییر مداوم است، با
این دو گانگی مواجه شدند که پذیرش استاندارد های زیبایی شناختی فرهنگستانی
فرانسه که کیفیت تغییر ناپذیر هنر کلاسیک را مقدس می شمرد، با تمایل
امپرسیونیست ها در تبعیت از منطق جستجو برای دگرگونی در تضاد بود و از این
رو انزوای شان را از جامعه به همراه داشت.
نخستین هسته این جنبش توسط مونه ، رنوار و سیسیلی که در اوایل دهه 1860 دانشجویان پیرو "گلیر" بودند، شکل گرفت.
کم
ارج کردن خطوط اصلی اشیاء، ارجحیت و تفوق اشیاء و استفاده فراوان از رنگ
آمیزی نور و فضا (بازی نور مستقیم) در نقاشی از ویژگیهای بارز سبک
امپرسیونیسم است.