
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و تاراج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پرانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
توجه امام علی به شهریار
آیت
الله العظمی مرعشی نجفی بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از
اولیای خدا را در خواب ببینم. آن شب در عالم خواب، دیدم که در زاویه مسجد
کوفه نشسته ام و وجود مبارک مولا امیرالمومنین(ع) با جمعی حضور دارند.
حضرت
فرمودند: شاعران اهل بیت را بیاورید. دیدم چند تن از شاعران عرب را
آوردند. فرمودند: شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید. آن گاه محتشم و چند تن
از شاعران فارسی زبان آمدند. فرمودند: شهریار ما کجاست؟ شهریار آمد. حضرت
خطاب به شهریار فرمودند: شعرت را بخوان! شهریار این شعر را خواند:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را
به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را :
« همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را »
ز نوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
آیت
الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار
شدم. چون من شهریار را ندیده بودم، فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر
کیست؟
گفتند: شاعری است که در تبریز زندگی می کند. گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید.
چند روز بعد شهریار آمد. دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیر(ع) دیده ام.
ماجرای توجه امیرالمؤمنین به شعر علی ای همای رحمت
از
او پرسیدم: این شعر «علی ای همای رحمت» را کِی ساخته ای؟ شهریار با حالت
تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام؟
چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام.
مرحوم
آیت الله العظمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند: چند شب قبل من خواب
دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین(ع) تشریف دارند. حضرت،
شاعران اهل بیت را احضار فرمودند: ابتدا شاعران عرب آمدند. سپس فرمودند:
شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند. آنها نیز آمدند. بعد فرمودند شهریار
ما کجاست؟ شهریار را بیاورید! و شما هم آمدید. آن گاه حضرت فرمودند: شهریار
شعرت را بخوان! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید.
شهریار
فوق العاده منقلب می شود و می گوید: من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان
طور که قبلا عرض کردم، تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده
ام.
آیت الله مرعشی نجفی فرمودند: وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر
را گفت، معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده،
من آن خواب را دیده ام.
ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند:
یقینآ در سرودن این غزل، به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به
این مضامین عالی بسراید. البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (س) است و
خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است.