بشنو از نی چون حکایت می کند
از جدائیــــــها شـــکایت می کند
سخن را از نی باید شنید، از آن کس که نیست؛ آن کس که هست از هواهای خود می گوید و حدیث نفس می کند و حکایت او شکایت از محرومیت ها و ناکامی های خاکی اوست...
یا حکایت توفیقاتٍ وهمی و خیالی که او را معجب و مغرور می کند و به جور و ستم وا می دارد.
اما
آن کس که بند بند وجودش را از هواهای خویش خالی کرده و چون نی لب خود بر
لب معشوق نهاده و دل به هوای او و نَفَس او سپرده است، حکایتی دیگر و
شکایتی دیگر دارد:
گر نبودی با لبش نی را سمر
نی جهان را پر نکردی از شکر
انبیاء از جنس نی بودند. چون به هوای دل خویش سخن نمی گفتند، چنانکه در قرآن در صفت رسول اکرم آمده است:
وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ * إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡىٌ۬ یُوحَىٰ *
"او از هوای دل خویش سخن نمی گوید * و این (قرآن) نیست مگر آنچه به او وحی شده است"
از وجود خود چو نی گشتم تهی
نیست از غیر خدایم آگهی