دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.با تشکر از توجه،انتقادات و پیشنهادات شما.مهندس مجید غفوری با تجربه 30 سال مطالعه پیرامون علوم مختلف.
majidghafouri@kiau.ac.ir
ghfori@gmail.com
پیامرسان telegram.me/metallurgydata
09356139741
مشاوره و سخنرانی

بارکد شناسایی آدرس دانستنیها
بایگانی
 
http://s7.picofile.com/file/8240985368/%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B4%D8%A7%D9%87.jpg
احمد شاه علاف مردی که برای ثروت اندوزی قحطی درست کرد و باعث مرگ مردم بر اثر گرسنگی شد

دراواخرجنگ جهانی اول ،ایران دچار قحطی شدوضایعات ناشی ازاین قحطی به جایی رسیدکه درخودپایتخت همه روزه عده ای پیروجوان ازگرسنگی تلف می شدند .
راجع به شدت این قحطی مرحوم میرزاخلیل خان ثقفی اعلم الدوله طبیب دربارسلطنتی شرحی بسیارموثق درخاطرات پراکنده خودتحت عنوان "مقالات گوناگون "آورده است که عینادراینجانقل می شود .
ازیکی ازگذرگاههای تهران عبورمی کردم .
به بازارچه خرابه ای رسیدم که درآنجادکان دمپخت پری بود .
روبروی آن دکان دونفرپشت به دیوارایستاده بودند .
یکی ازآنها پیرزنی بودصغیرالجثه ودیگری زنی جوان وبلندقامت .
پیرزن که صورتش بازبود وکاسه گلینی دردست داشت ،گریه کنان گفت:ای آقا،به من واین دختربدبختم رحم کنید!یک چارک ازاین دمپخت خریده وبه مابدهید .
مدتی است که هیچکدام غذانخورده ایم ونزدیک است که ازگرسنگی هلاک شویم .
من گفتم:قیمت یک چارک دمپخت چقدراست تاهرقدرپولش بشودبدهم خودتان بخرید .
گفت:نه آقا،شما بخریدوبه مابدهید .
چون مازن هستیم وفروشنده ممکن است دمپخت راکم کشیده و مغبونمان نماید .
من یک چارک دمپخت خریده ودرکاسه آنهاریختم .
آنهاهمانجا مشغول خوردن شدندوبطوری سریع این کارراانجام دادندکه من هنوزفکرخودرا درباره وضع آنهاتمام نکرده دیدم که دمپخت راتمام کردند .
گفتم:اگرسیرنشدید یک چارک دیگربرایتان بخرم .
گفتند:آری ،بخریدومرحمت کنید .
خداوندبه شما اجرخیربدهدوسایه تان راازسراهل وعیالتان کم نکند .
ازآنجاگذشتم ورسیدم به گذرتقی خان .
درگذرتقی خان یک دکان شیربرنج فروشی بودکه شایدحالاهم باشد .
درروی بساط یک مجمعه بزرگ شیربرنج بودکه تقریباثلثی ازآن فروخته شده بودو یک کاسه شیره بابشقابهای خالی وچندعددقاشق نیزبرروی بساطگذاشته بودند .
من ازوسطکوچه روبه بالاحرکت می کردم ونزدیک بودبه محاذات دکان برسم که ناگهان درطرف مقابلم چشمم به دختری افتادکه درکناردیوارایستاده وچشم به من دوخته بود .
دفعتان گاهش ازسوی من برگشت وبه بساط شیربرنج فروشی افتاد .
آن دخترشش هفت سال بیشترنداشت .
لباسهاوچادرنمازش پاره پاره بودوچشمان وابروانش سیاه وباوجودآن اندام لاغروچهره زردکه تقریبابه رنگ کاه درآمده بود،بسیار خوشگل وزیبابود .
همینکه نگاهش به شیربرنج افتادلرزش شدیدی درتمام اندامش پدیدارگشت ودستهای خودرابه حال التماس به جانب من ودکان شیربرنج فروشی که هردودریک امتدادقرارگرفته بودیم درازکردوخواست اشاره کنان چیزی بگوید .
اماقوت وطاقتش تمام شدودرحالیکه صدای نامفهومی شبیه به ناله ازشینه اش بیرون آمد،به روی زمین افتادوضعف کرد .
من فورابه صاحب دکان دستوردادم که یک بشقاب شیربرنج که رویش شیره هم ریخته بودآوردوچندقاشقی به آن دختر خورانیدم .
پس ازاینکه اندکی حالش بجاآمدوتوانست حرف بزند،گفتگر نمی خورم .
باقی این شیربرنج رابدهیدببرم برای مادرم که تااوبخوردومثل پدرم ازگرسنگی نمیرد .
نخست وزیرایران دراین تاریخ مرحوم مستوفی الممالک بود .
وی باتمام قوای حکومتی که دراختیارداشت می کشیدتاجلوی محکتران بی مروت پایتخت راسدکندوبرای انجام این منظورحتی حاضرشده بودکه اجناس موجوددرانبارهای آنهاراعادلانه بخردودردسترس مردم گرسنه تهران بگذارد .
درجزءکسانی که مقدار زیادی گندم وجوانبارکرده بودندخوداحمدشاه بود .
نخست وزیرآماده بودکه گندم وجوی احتکاری شاه رابه سودمناسب خریداری کند،ولی احمدشاه زیربارن نمی رفت ومی گفت که به هیچوجه قیمتی کمترازقیمت پرداخت شده به سایرمحتکران پایتخت قبول نخواهدکرد .
سرانجام مرحوم مستوفی الممالک به مرحوم ارباب کیخسرو شاهرخ که درآن تاریخ ازطرف دولت مامورخریدآردوغله برای دکانهای نانوایی پایتخت بود،ماموریت دادکه شاه راملاقات وموجودی انباراورابه هرنحوکه شده است خریداری کند .
میان احمدشاه وارباب کیخسروچندین ملاقات متوالی برای انجام این معامله صورت گرفت وشاه مثل یک علاف بارفروش حسابی ساعتهابرای گران فروختن جنس خودچانه زد .
سرانجام شاهرخ عصبانی شدوبه شهریارمحتکرگفت: اعلیحضرتا،آن روزی راکه تازه به سن قانونی سلطنت رسیده وبرای ادای سوگندبه مجلس شورای ملی تشریف آورده بودیدبه خاطردارید؟شاه جواب مثبت داد .
شاهرخ باکمال احترام به عرض رسانید .
پس بدانیدهمان روزپس ازانجام مراسم سوگند خوردن وپس ازآنکه خداوندقادرمتعال راگواه گرفتیدکه همیشه حافظ حقوق و آسایش ملت ایران باشید،پیشانی مبارکتان بشدت عرق کرد،بطوریکه دستمالی از جیب درآورده وعرق پیشانی خودراباخودببریدوروی میزخطابه جاگذاشتیدو ماهمان دستمال شاهانه رابه یادآن روزتاریخی کماکان دراداره کارپردازی نگاه داشته ایم .

اعلیحضرتا،آیامفهوم سوگندآن روزاعلیحضرت همین است که مردم تهران امروزازگرسنگی درکوی وبرزنهابیفتندوبمیرند،درحالیکه انبارهای سلطنتی ازآذوقه ومایحتاج آنهاپرباشد؟ولی این یادآوری عبرت انگیزبدبختانه تاثیری دروجوداحمدشاه نبخشید،بطوریکه مرحوم شاهرخ ناچارشدموجودی انبارسلطنتی را همانطورکه دلخواه احمدشاه بود،بخردوپول آن رابپردازد .
 
آخرین شاه قاجار، صاحب یکی از اولین خودروهای وارد شده به ایران بود.این «رولز رویس سیلورگوست» متعلق به احمد شاه قاجار بوده است.حالا متوجه شدید برای بدست آوردن چه چیزهایی مردم را به کشتن دادند.
http://s6.picofile.com/file/8240985384/%D9%85%D8%A7%D8%B4%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B4%D8%A7%D9%87.jpg