ذات باوری
ذاتباوری
در هنر، به معنایِ آن است هنرمند، برایِ یک شیء به دنبالِ حقیقتِ آن باشد.
ذاتباوری یکی از مفهومهایِ مهمِ نهفته در هنرِ انتزاعی است. به عنوانِ
مثال برخی از تاریخنگاران، معتقدند که پیت موندریان، جهانِ اطرافاش را از
دیدگاهِ ذاتباورانه میدیده است. نقاشیهایِ او با نامِ درختان (۱۹۱۲)
تنه از خطها و نیمدایرهها ساخته شده است که در ظاهر هیچ شباهتی به درخت
ندارد، اما موندریان، ذاتِ درخت را که خطهاییِ افقی و عمودی میدیده است،
به تصویر کشیده.
پارادوکس سوریتس
پارادوکسِ
سوریتس، یا پارادوکسِ کپهی کاه، مسئلهای است دربارهی اینکه ما چهطور یک
"چیز" را تعریف میکنیم؟ آیا یک کپهی کاه، یک کپهی کاه باقی میماند،
اگر ما یک عدد از کاههایِ آن را برداریم؟ اگر پاسخ مثبت است، آنگاه، آیا
اگر یک کاهِ دیگر را هم برداریم، باز هم یک کپهی کاه داریم؟ اگر ما همین
طور به کارِ خود ادامه دهیم، در نهایت به مرحلهای میرسیم که دیگر با یک
تودهی کاه مواجه نیستیم، اما مسئله این است: دقیقاً در کدام نقطه، دیگر با
یک کپهی کاه مواجه نیستیم؟ اگر چه این مسئله، در ابتدا ممکن است سطحی به
نظر برسد، اما با موضوعِ مهم و بنیادیای در ارتباط است: اینکه ما چهطور
میتوانیم شیءها را تعریف کنیم.
شناخت و هوشمصنوعی
اگرچه
این مسئله صورتبندیِ سادهای دارد، اما خود باعث پدید آمدن یک شاخهی
جدید علمی شده است. نخست، آنکه هوش چیست و شرط لازم برایِ هوشمند بودنِ یک
موجود چیست؟ به علاوه چه رابطهای بینِ هوش و آگاهی وجود دارد و آیا
هوشمند بودن، شرطِ لازم برایِ آگاهی است یا نه؟ سوالِ دوم این است که
چگونه ناظرِ خارجی میتواند این شرطها را آزمایش کند؟ آزمانِ تورینگ
معمولاً به عنوانِ آزمایشی برایِ سنجشِ آگاه بودن یا آگاه نبودنِ یک موجود،
مطرح میشود، هرچند که برخی آن را آزمایشی کافی نمیدانند.
ذات هنر، آفرینش است
خصوصیت هنر در این است که آفرینش، جزو ذات آن شمرده مىشود. عناصرى هم که بشر از آنها ترکیب و آفریده شده، به گونهاى است که حتى با پیشرفت علم، بعید است شناخته و در نهایت، فهمیده شود؛ نه اینکه ما امروز نمىتوانیم به رمز وجودشان پى ببریم! همان طور که مىدانید، بشر، موجود بىنهایتى است و در وجودش نیز، بىنهایت عنصر به کار رفته است. اگر بخواهیم تشبیه ناقصى بکنیم، از یک تابلو مثال مىزنیم. انسان وقتى با دیدى دقیق به یک تابلو نقاشى، که جزو هنرهاى مرکب است، نگاه مىکند، مىبیند از صدها عنصر تشکیل شده است. وقتى چشم یک فرد عام به این تابلو نگاه مىکند، فقط یک تابلو مىبیند؛ در حالى که این تابلو، بسیط نیست و مرکب از عناصر فراوان است؛ پس، وجود خود بشر هم که هنر بزرگ پروردگار عالم است، همین حالت را دارد. در وجود شما، انواع و اقسام عناصر ترکیب شده به کار رفته، تا بهترین و زیباترین مخلوق آفرینش پدیدار شده است. در بین عناصرى که انسان از آنها به وجود آمده و شکل گرفته است، برخى حالت آفرینشى و خلاقیت دارند که هنر، از جمله آنهاست. تا آنجا که ما مىدانیم، شاید بهترینش هنر باشد. پس هنر، خاصیت آفرینشى دارد؛ حتى آنجا که شما مىبینید ظاهراً هنر، چیزى را مىپردازد، در واقع، پردازش نیست. اگر عمق و باطنى ملاحظه کنید، مىبینید که هنر، سرگرم آفرینش است. به همین خاطر است که هنر، گوهرى گرانبهاست و هنرمند، ارزش واقعى دارد.هنر، موهبتى الهى
هر هنرمندى به تنهایى، یک دنیاست؛ این، خاصیت هنرى است که در وجود اوست. اگر انسان فرصت مىکرد تا غمگسارانه پاى دل هنرمندها بنشیند، دنیاى عجیب و زیبایى مىدید؛ آمیختهاى از غمها و شاد ی ها، آرزوها و نگرانىها و آرمانها؛ ولى متأسفانه این مجال وجود ندارد. در واقع، هنر، یک موهبت الهى و یک حقیقت بسیار فاخر است.
به طور طبیعى آن کسى که این موهبت از سوى پروردگار به او داده شده است، مثل همه ثروتهاى دیگر، باید بار مسئولیتى را هم براى خودش قائل باشد؛ یعنى دادههاى خدا همراه با انجام تکلیفهاست. این تکلیف ها، لزوماً همه دینى و شرعى نیست؛ تکلیفهایى است که خیلى از آنها از دل انسان برمىخیزد. وقتى شما چشم دارید، این نعمتى است که بعضىها آن را ندارند؛ اما این چشم، به طور طبیعى، غیر از لذتها و برخوردارىهایى که به شما مىدهد، تکلیفى را هم بر دوش شما مىگذارد؛ «چو می بینى که نابینا و چاه است». این تکلیف، به خاطر چشمى است که شما دارید. لازم نیست که دین به آدم بگوید یا یک آیه قرآن دربارهاش نازل شده باشد؛ این را دل شما مىفهمد. وقتى ثروت و موهبت و دستاوردى وجود دارد، در قبال آن، تکلیفى هم خواهد بود.
زبان هنر، رساترین زبانها
هنر، زبان رسایى دارد که هیچ زبانى به رسایى آن نسیت؛ نه زبان علم، نه زبان معمولى، نه زبان موعظه، به رسایى زبان هنر نیست. یکى از رازهاى موفقیت قرآن، هنرى بودن آن است. قرآن، در اوج هنر است؛ فوقالعاده است؛ آن وقت مردم را مسحور کرد والا اگر پیامبر اکرم، بدون زبان هنرى مىنشست با مردم همین طور حرف مىزد، البته عدهاى علاقهمند پیدا مىکرد، اما آن صاعقه، آن رعد و برق، آن طوفان، دیگر به وجود نمىآمد. این هنر است که این کارها را می کند؛ آثار هنرى، این گونه است.
هنر دینى چیست؟
هنر دینى، به هیچ وجه، به معناى قشرىگرى و تظاهر ریاکارانه دینى نیست و این هنر، لزوماً با واژگان دینى به وجود نمی آید. اى بسا هنرى صددرصد دینى باشد، اما در آن، از واژگان عرفى و غیردینى استفاده شده باشد. نباید تصور کرد که هنر دینى آن است که حتماً یک داستان دینى را به تصویر بکشد یا از یک مقوله دینى - مثلاً روحانیت - صحبت کند. هنر دینى آن است که بتواند معارفى را که همه ادیان - و بیش از همه، دین خاتم - به نشر آن در بین انسانها همت گماشتهاند و جانهاى پاکى در راه نشر این حقایق نثار شده است، نشر بدهد؛ جاودانه کند و در ذهنها ماندگار سازد. این معارف، معارف بلند دینى است. اینها حقایقى است که همه پیامبران الهى، براى آوردن آنها به میان زندگى بشر، بارهاى سنگینى را تحمل کردند. نمىشود ما این جا بنشینیم و تلاشهاى زبدهترین انسانهاى عالم را - که مصلحان و پیامبران و مجاهدان راه خدا بودند - تخطئه کنیم و نسبت به آن بىتفاوت بگذریم. هنر دینى، این معارف را منتشر مىکند؛ ولو شما هیچ اسمى از دین و هیچ آیهاى از قرآن و حدیثى در باب عدالت در خلال هنرتان نیاورید؛ مثلاً هیچ لزومى ندارد که در مجاورات سینمایى یا در تئاتر، نام و یا شکلى که نماد دین است، وجود داشته باشد؛ تا حتماً دینى باشد؛ نه، شما مىتوانید در باب عدالت، رساترین سخن را در هنرهاى نمایشى بیاورید؛ در این صورت، به هنر دینى توجه کردهاید.
آن چیزى که در هنر دینى به شدت مورد توجه است، این است که این هنر، در خدمت شهوت و خشونت و ابتذال و استحاله هویت انسان و جامعه قرار نگیرد. هنر دینى عبارت است از هنرى که بتواند مجسم کننده و ارائه کننده آرمانهاى دین اسلام... باشد. این آرمانها، همان چیزهایى است که سعادت انسان، حقوق معنوى انسان، اعتلاى انسان، تقوا و پرهیزگارى انسان و عدالت جامعه انسانى را تأمین می کند.