یکی
از شخصیتهای بسیار جذاب قرن شانزدهم اروپا، میشل دو نوسترادام بود.
امروز او را با نام مستعارش نوسترآداموس میشناسیم. او به عنوان طبیب،
غیبگو غالباً تحت تعقیب دادگاههای تفتیش عقاید بود، زیرا کاتولیکها او
را متهم به اشتغال به هنرهای ممنوعه مانند ستارهشناسی و کیمیاگری کرده
بودند. هنوز هم که تقریباً پانصد سال از آن تاریخ میگذرد افسانۀ او در
خاطرۀ معتقدانش، که با شگفتی و اعجاز به توانایی فوق العادۀ او به
پیشگویی آینده باور دارند، باقی مانده است. در مقابل، کسانی نیز هستند که
خیلی شکاک و دیرباورند و معتقدند که او هیچ نبود مگر جادوگری که مردم را
با وردگویی گمراه میکرد. در هر حال هرچه که باشد یک پیشگو و یا یک
شارلاتان، او هیچگاه از خاطرهها نرفته است.
از
جمله کارهایی که او در طول حیاتش انجام داده است مجموعهای است از
پیشگوییها که بهطور مبهم و گنگ در ده جلد کتاب به نام ”صدگان” ضبط
شده است. این کتاب از سال ۱۵۵۴ به بعد نوشته شده است. در این کتاب
نوسترآداموس حوادث طبیعی، نزول سریع بازارهای بورس، جنگ، کاوشهای
فضایی، قتلها و اقدامات ضدمسیح را پیشگویی مینماید.
نوسترآداموس
در ۱۴ دسامبر سال ۱۵۰۳ در سنترمی در پروانس فرانسه به دنیا آمد. او از
بین چهار برادر از همه بزرگتر بود. از میان برادرانش، آنکه از همه
کوچکتر بود به نام ژان نمایندۀ پارلمان پروانس شد ولی از سایرین اطلاع
چندانی در دست نیست. پدرش یک محضردار موفق بود و هر دو پدربزرگ او طبیب
دربار بودند و هر دو نیز در تعلیم و تربیت او مؤثر افتادند. نوسترآداموس
در سنین خیلی جوانی تحت آموزش زبانهای لاتین، یونانی، عبری و ریاضیات
قرار گرفت و همچنین هنرهای رمزگونۀ گیاهان طبی، علم کیمیاگری و
ستارهشناسی را نیز فرا گرفت.
نوسترآداموس
را پس از فوت پدربزرگش به آوینون (Avignon) فرستادند تا تحصیلات خود را
در مقاطع بالاتر دنبال کند و هنگامیکه در آنجا بود توانایی غیرعادی
برای ستارهشناسی از خود بروز داد ولی اوهامپرست معمولی نبود.
نوسترآداموس طرفدار تئوری کپرنیک بود، تئوریای در مورد در حرکت اجرام
سماوی که گالیه یکصد سال قبل از او به علت همین باور مورد ستم قرار
گرفت.
متأسفانه
آن دوران، دوران تفتیش عقاید بود و ستارهشناسی، کیمیاگری و طبابت
غیرمعمول از کارهای خطرناک به شمار میرفتند، البته امکان داشت که از این
طریق شهرتی به دست آورد ولی این هنرهای رمزگونه به راحتی میتوانست سرنوشت
نامطلوبی مانند به دار آویختن و یا سوزاندهشدن در آتش را برای
دستاندرکاران آنها رقم بزند.
بعد
از سال ۱۵۰۱ موقعی که لوئی دوازدهم دستور داد که تمام کلیمیها باید غسل
تعمید داده شوند، خانواده نوسترآداموس از این دستور تبعیت کرد و ظاهراً
از کلیمیبودن به مسیحیت تغییر مذهب داد ولی در خفا به مذهب اصلی خود
عمل میکرد.
در
سال ۱۵۲۲ نوسترآداموس را به مونپلیه فرستادند تا تحصیل طب نماید و او
توانست فقط لیسانس خود را بگیرد و معترف بود که در طبابت جاهل است و احساس
شرمندگی مینماید. با این حال با فصدکردن بیماران به منظور درمان هر نوع
بیماری آنان که در آن زمان خیلی رایج بود، مخالفت میکرد و همچنین معتقد
بود که پزشکان و بیماران هر دو باید بهداشت شخصی را رعایت نمایند.
نوسترآداموس پس از پایان تحصیلاتش به روستا رفت و به درمان قربانیان
طاعون که همهگیر شده بود پرداخت. داروهایی که او برای درمان طاعون تجویز
میکرد عبارت بودند از هوای پاک و تازه، آب، رختخواب تمیز، برداشتن سریع
جنازهها، تمیزکردن خیابانها و قرصهایی که از لهکردن گلبرگهای گل
سرخ درست میکردند. شهرت داشت که او هزاران نفر از این بیماران را در
شهرهای مختلف از جمله در تولوز و بوردو نجات داده است.
در
اوقات بیکاری، ثروتمندان به او مراجعه میکردند تا از راه ستارهها، آیندۀ
آنها را پیشگویی نماید. به این ترتیب زندگی نوسترآداموس دو قسمت
شده بود، یکی زندگی معمولی روزمره و دیگری زندگی پنهان او. روزها او طبیب
بود و شبها به سحر و جادو میپرداخت. پس از چهار سال طبابت،
نوسترآداموس به دانشگاه مونپلیه بازگشت تا دورۀ دکترای خود را کامل کند
و سپس در دانشکدۀ طب صاحب مقامی شد. بعد او در تولوز به کار طبابت پرداخت و
در این دوره بود که او نامهای تعارفآمیز از ژولیوس سزار (julius
caesar scaliger) که فیلسوف برجستهای بود و بعد از دانشمند بلندآوازۀ
هلندی اراسموس (Erasmus) که مقام دوم را داشت دریافت کرد.
نوسترآداموس
به منزل اسکالیژر در آژن (Agen) رفت و ساکن آنجا شد. در سال ۱۵۳۴ با خانمی
ثروتمند ملاقات و با او ازدواج کرد ولی روند کار خوب نبود. نوسترآداموس
با همان مسائل شخصی و حزنانگیز طبابتش زندگی میکرد. طاعون به آژن رسید
و او حداکثر توانایی خود را برای درمان بیماران طاعونزده به کار میبرد.
با این حال، در آن گیر و دار، همسر و فرزندانش نیز فوت کردند و اینکه
نتوانست خانواده خودش را نجات دهد تأثیر فاجعهآمیزی بر شهرت پزشکی او
باقی گذاشت. کار طبابتش مختل شد و خانوادۀ همسرش برای بازپسگرفتن
جهیزیۀ دخترشان از او شکایت کردند.
بالاخره
در سال ۱۵۳۸ او را به ارتداد از دین متهم نمودند زیرا چند سال قبل از آن
به مناسبتی، اظهارنظری در این زمینه کرده بود. قضیه از این قرار بود که او
مجسمهای برنزی را که از مریم باکره ساخته شده بود بیشتر شبیه شیطان توصیف
میکند. مأموران تفتیش عقاید قانع نشدند که منظور نوسترآداموس انتقاد
از مجسمهساز بوده است؛ لذا برای توقیف او اقدام میکنند و چون او
نمیخواست که در چنین دادگاهی مورد محاکمه قرار گیرد شش سال بعد را دربهدر
بود تا سرانجام در سال ۱۵۵۴ در شهر سالون (Salon) ایتالیا مستقر شد و با
بیوۀ ثروتمندی به نامAnne ponsart Gemelle ازدواج کرد و صاحب شش فرزند شد.
بعد
از سال ۱۵۵۴ نوسترآداموس شروع به پیشگویی کرد، که عبارت بود از یک
سری پیشگویی برای سال بعد، تقریباً مشابه کتاب سال کشاورزان. نتیجۀ این
کار تشویقآمیز بود و نوسترآداموس پیشگوییهای عجیب خود را گسترش داد
و برای رونقدادن به کارش طبقۀ فوقانی منزلش را به اتاق کارش تبدیل کرد
و از همان جا بود که ستارهها را رصد مینمود و کتابهای اسرارآمیز خود را
مطالعه میکرد و گاهی ساعتها در حالتی خلسهمانند فرو میرفت. آنچه
که در کتابش پیشگویی کرده است مربوط به زمان خودش و آینده (به اعتقاد
بعضی تا آخرین روز دنیا) میباشد. خودش میگوید که پیشگوییهای او تا
سال ۳۷۹۷ انجام گرفته است.
کتاب
به گونۀ مرموزی نوشته شده و مخلوطی از زبانهای فرانسه، ایتالیایی،
یونانی و لاتین است. در قطعات نوشتهشده عمداً از نمادگرایی و سمبولیسم
استفاده شده، کلمات را تغییر داده و اسامی را جابهجا کرده و تمام این
کارها را به این دلیل انجام داده است که میترسید به عنوان جادوگر تحت
تعقیب دادگاههای تفتیش عقاید قرار گیرد. خواندن این کتاب حتی برای
فرانسویها مشکل و مطالب آن نامفهوم است. نوسترآداموس در نامهای برای
پسرش اینطور مینویسد
“هیچچیز
مقدسی را در مقابل سگها مگذار و هیچچیز ارزشمندی را به کسی که بهای آن
را نمیداند مده؛ مبادا که آنها آن را لگدمال کرده و به تو برگردانند و
تو را آزار دهند.”
پیشگوییهای
پیامبرگونۀ او شامل ده فصل یا صدگان است که با شمارههای رومی X-1
شمارهگذاری شده است. هرکدام از صدگانها شامل یکصد پیشگویی از این
دست است که معمولاً در چهار خط یعنی به صورت رباعی نوشته شده است. رباعی
نیز شمارۀ ۴۲ از صدگان دوم اوست که خیلی مشهور است و احتمالاً اشاره به
جنگ دوم جهانی و ظهور هیتلر و آلمان نازی مینماید.
حیواناتی که از گرسنگی وحشی شده بودند از آن سوی رودخانه فرا میرسند.
قسمت اعظم منطقه مخالف Hister میباشند.
عامل مهمی سبب میشود که او به داخل یک قفس آهنی کشانده شود.
و در این هنگام است که کودکان آلمانی چیزی مشاهده نمیکنند.
جدیدترین
نمونۀ مشهور از پیشگوییهای نوسترآداموس آن است که مربوط به انفجار
سفینه فضایی چالنجر در سال ۱۹۸۶ است! که در آن به یک قطعه معیوب کوچک که
علت انفجار چلنجر بود هم اشاره شده است!
پیشگوییهای
قابلتوجه دیگری که در این کتاب دیده میشوند آنهاست که دربارۀ لوئی
پاستور، ژنرال فرانسیسکو فرانکو و احتمالا سه نفر مخالف مسیح انجام
گرفته که دو نفر از آنها مطابق اعتقادات عدهای یکی ناپلئون است و دیگری
هیتلر و سومی هنوز مشخص نشده است.
کسانی
که بیش از دیگران تردید میکنند معتقدند که پیشگوییهای مبهم
نوسترآداموس زمینه را به گونۀ مناسبی فراهم میکند تا بتوان هر موضوع
مورد نظری را در قالب آن قرارداد. مثلاً بعضی روزنامهها مینویسند که
نوسترآداموس حتی نتیجۀ محاکمات o.j.Simpson را نیز پیشبینی کرده است
(؟!) در این قبیل موارد، شعور ما باید قضاوت کند که آیا پیشگویی برای
موردی اختصاصی و یا در مورد یک حادثۀ کم اهمیت صورت گرفته است. اگر راجع
به حادثۀ کم اهمیتی باشد غالباً به او مربوط نمیشود و متقلبانه و دروغ
است زیرا نوسترآداموس عموماً آنچه را نوشته است معماوار و یا
نمادگرایانه و یا با گوشه و کنایه میباشد که آن هم به طور کلی بر نماد
بزرگی از سوژه متمرکز میشده است.
کتاب
پیشگوییهای پیامبرگونه The Prophecies نوسترآداموس، در دربار آن زمان
خیلی سر و صدا کرد به طوری که ملکه کاترین دو مدیسی درصدد برآمد که از
تواناییهای نوسترآداموس استفاده کند. نوسترآداموس مرگ قریبالوقوع
اعلیحضرت هانری دوم را در یک نیزهبازی سواره در سال ۱۸۵۹ و همچنین
سرنوشت اسفبار فرزندان او را پیشگویی کرد. همچنین اظهار نمود که خود ملکه
به استثنای مارگریت از سایر فرزندانش بیشتر عمر خواهد نمود. سرانجام
نوسترآداموس دربار را ترک و به «سالون» مراجعت نمود و این هنگامی بود
که او دیگر فرد سالمی نبود و از بیماری نقرس و درد مفاصل در رنج و عذاب
بود.
در
زمان نوسترآداموس بیماری نقرس را بیماری بدی نمیدانستند زیرا
مبتلایان به آن معمولاً زندگی مرفهی داشتند و مقالات عالی اجتماعی در
اختیار آنها بود. حد متوسط عمر فقط سی سال بود و چون بعد از سن ۴۵سالگی
شیوع نقرس ده بار بیشتر بود آن را علامت طول عمر میشمردند ولی علت آن را
نمیدانستند.
کریستالهای
اسیداوریک که سبب بروز علائم نقرس میشوند تا سال ۱۶۸۴ ، یعنی زمانی که
توسط آنتون ون لیونهوک هلندی رؤیت شدند، کشف نشده بودند. علت مرگ
نوسترآداموس را بیماری شدید کلیوی میدانند.
نوسترآداموس
پیشگو متوجه شده بود که پایان کار او هم نزدیک است. در اول جولای سال
۱۵۶۶ به دنبال کشیشی به نام Chavigny فرستاد تا آخرین تشریفات مذهبی را
برایش انجام دهد. کشیش مزبور هنگام عزیمت میگوید «تا فردا» ولی
نوسترآداموس برای آخرین بار پیشگویی میکند و جواب میدهد «شما در
طلوع آفتاب فردا مرا زنده نخواهید یافت.» چیرهدستی او در پیشگوییها
هرگز تغییری نکرد. روز بعد نوسترآداموس واقعاً مرده بود.
پیشگوییهای مهم
نوستر
آداموس در رباعی بیستم سنتری نهم، فرار لوئی شانزدهم از پاریس و دستگیری
او را در وارن پیشبینی کرده و در رباعی ۵۷ اعدام او را چنین پیشبینی
میکند:
در میان یک اختلاف و هیاهوی شدید
سرانجام شیپور به صدا در خواهد آمد
جلاد سر او رااز تن جدا خواهد کرد
و سر خون آلود را به آسمان خواهد گرفت
پیش
بینی شگفتانگیز آداموس در بارهٔ وقایع دوران بعد از انقلاب کبیر فرانسه
مربوط به عهد ناپلئون و عاقبت کار اوست. در رباعی سیزدهم و سنتری هفتم چنین
بیان میکند:
از بندری در یک سرزمین دور دست
مردی ریز اندامی به فرانسه خواهد آمد
او انقلابیون را کنار خواهد زد
و خود چهارده سال مستبدانه حکومت خواهد کرد
یکی
از عجیبترین پیش گوییهای آداموس در مورد ظهور ناپلئون و نقش او در تاریخ
فرانسه است. در رباعی ۶۰ و سنتری ۱ دربارهٔ ناپلئون چنین گوید:
در نزدیکی ایتالیا امپراطوری به دنیا خواهد آمد
که حکومت او برای فرانسه خیلی گران تمام خواهد شد
او پیروزیهای بزرگی به دست میآورد
اما نامش به عنوان یک قصاب در تاریخ میماند.
نوستر آداموس جنگ جهانی اول را در رباعی ۵۵ وسنتری ۹ چنین تصور میکند:
جنگ هولناکی در غرب تدارک دیده میشود
که کشتگان بیشمار به بار خواهد آمد
و بیماری واگیری که به دنبال آن میآید
انسانها و جانداران بسیار دیگری را از پای در خواهد آورد
نوستر آداموس تولد و ظهور هیتلر را در رباعی ۳۵ وسنتری ۳ چنین پیشبینی میکند:
در اعماق دور افتادهٔ غرب اروپا
کودکی در یک خانوادهٔ فقیر به دنیا میآید
او با زبانش تودههای مردم را اغوا خواهد کرد
و با نیروی عظیمی به شرق خواهد تاخت.
یکی از جالبترین پیشگوییهای او دربارهٔ ایران از صفحات ۳۴۰ و ۳۴۱ کتاب «نوستر آداموس» نوشتهٔ ژان شارل دوفن برون ترجمه میگیرد:
انقلاب، جنگ و گرسنگی ایران را فرا میگیرد
تعصب و هیجان مذهبی کشور را به زانو درمیآورد
و پایان کار او آغاز میشود
که یک مرد به آنجا هجرت کردهاست
به علت ناچیز شمردن دشمن مقاومت نمیکند
و بعد به کار بردن اسلحه را زیان بخش میداند
زیرا به فکر سلطنت پسرش میباشد
و سرانجام ایران به دست آنها میافتد