داستان معراج سَرور پیامبران
چرا و چگونه
قدرت
خداوند مافوق تصور ماست. خداوند بارها در قرآن مجید خود آن را یادآور
مىشود و مى گوید: «خداوند قدرت بر هر چیزى دارد»(1) و «هرگاه اراده کند و
به چیزى بگوید بشو، مىشود»(2). با توجه به این مطلب مىگوییم:
مطابق
آیات قرآنى و روایات متواتر اسلامى، خداوند جبرئیل امین را مامور داشت تا
در یکى از شبها پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله را از شهر مکه و مسجد
الحرام به وسیله مرکبى به نام «براق» به فلسطین و نقطه اى که بعدها «مسجد
الاقصى» یعنى دورترین مسجد نسبت به مسجد الحرام خوانده شد، ببرد.(3)
پیغمبر
با براق وارد مسجد الاقصى شد، و پس از بازدید آنجا و خواندن نماز، سوار بر
براق که جبرئیل آنرا هدایت مىکرد، به آسمانها پرواز نمود. در اسمانها
برخى از آثار قدرت الهى و مخلوقات آنجا را دید. آنها از ساکنان زمین پرسشها
کردند و پیغمبر پاسخ داد. پیغمبر هم از آنها و جبرئیل - راهنماى خود -
راجع به آنچه مىدید سۆالها کرد و جواب ها شنید. پس از دیدن دیدنى ها و
شنیدن شنیدنى ها، با یک دنیا دیدنى ها و گفتنى ها، قبل از طلوع آفتاب به
جاى خود در مکه بازگشت.
خدا
پیغمبر خاتم و سرور انبیاء را بدین گونه به سیر آسمانها و دیدن عجایب و
غرائب عالم بالا برد تا پس از بازگشت به زمین، دیدى دیگر و اطلاعى بیشتر و
اعتمادى محکمتر از همه پیغمبران داشته باشد، و با رهنمودهائى که می دهد و
احکام و قوانینى که مىآورد یا وضع مىکند، دین او «اسلام» که آخرین دین
الهى است با جامعیت خود تا پایان روزگار باقى بماند، و حلال او تا قیامت
حلال و حرام او تا ابد حرام باشد.
در
آسمانها پیغمبر خاتم که سرآمد انبیاى الهى بود با پیغمبران پیشین و ساکنان
هر آسمان ملاقات کرد، و هر جا به نماز ایستاد، همه به او اقتدا کردند
بنابر
این عروج و رفتن پیغمبر به آسمانها در شب معراج ظرف چند ساعت و بازگشت
مجدد آن حضرت به زمین، در اعتقاد ما مسلمین یکى از معجزات بزرگ الهى است.
مانند خلقت آدم از گل، اژدها شدن عصاى حضرت موسى، و جارى شدن 12 چشمه آب
گوارا از صخره به وسیله برخورد عصاى موسى به آن، و حامله شدن ساره همسر پیر
حضرت ابراهیم و آوردن اسحاق در آن سن و سال (حدود نود سالگى یا بیشتر) و
بچه دار شدن حضرت مریم و تولد حضرت عیسى از مادرى دوشیزه، و رفتن حضرت عیسى
و ادریس به امر خدا به آسمان و نشیمن در آنجا، و بیرون آمدن ناقه صالح و
بچه آن از لاى سنگ خارا و غیره که همه برخلاف موازین طبیعى و علم و دانش
بشرى و قوانین جارى سیاره ماست، ولى خدا در قرآن صریحا وقوع آنها را اعلام
مى دارد و مى فرماید: «این کارها براى من آسان است.»(4)
استدلال بر اثبات معراج
تفصیل
مطلب و استدلال ما براى اثبات معراج از آیات قرآنى و روایات اسلامی بدین
گونه است که خداوند در آغاز سوره«اسراء» مىفرماید: پاک و منزه است خدائى
که سیر داد بنده خود را در شبى از مسجدالحرام تا مسجد اقصى که اطراف آن را
پربرکت نموده ایم تا قسمتى از آیات و نشانه هائى از قدرت خود را به او
نشان دهیم. خدا همه چیز را مىشنود و مىبیند.(5)
تفسیر
بیشتر این سیر فضائى و سفر شگفت انگیز آسمانى ضمن چند آیه در آغازسوره
مبارکه «والنجم» آمده است، و در پایان خدا مىفرماید: «پیغمبر در آن شب
قسمتى از آیات بزرگ خداى خود را دید»(6)
در
احادیث و روایاتی که از پیغمبر صلى الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم
السلام در تفسیر آیات معراج در آغاز دو سوره یاد شده، آمده است، توضیح
بیشترى راجع به مساله معراج مىدهد که البته بسیارى از روایات ضعیف و مجعول
و «اسرائیلیات» هم در میان آنها دیده مىشود. زیرا نظر به اینکه مساله
معرج موضوع شگفت انگیزى بوده، دوستان نادان یا دشمنان داناى اسلام پیرایه
ها بر آن بسته اند. به طورى که مى توان گفت واقعیت معراج در لابلاى
انبوه احادیث مربوط به آن پوشیده مانده است.
ولى
از صریح آیات قرآنى و احادیث صحیح اسلامى که در تفسیر آنها در دست داریم
واقعیت معراج را مى توانیم به طور خلاصه چنین بیان کنیم:
تفصیل ماجرا
پیغمبراسلام
به امر خداوند و راهنمائى جبرئیل در شبى از شبها سوار بر مرکبى به نام
«براق» که سرعتى مافوق تصور داشته است از مسجدالحرام یعنى شهر مکه به
پرواز درآمد و به فلسطین رفت. در فاصله این دو معبد الهى پیغمبر با
راهنمائى جبرئیل که از جانب خداوند مامور این کار شده بود، توانست شهرها و
نقاط مختلف میان راه و شهر اورشلیم (7) و معابد و نقاط دیدنى و مذهبى آن
جا را که محل سکونت و دفن حضرت ابراهیم نیاى اعلاى آن حضرت و پیغمبران دیگر
از دودمان ابراهیم مانند اسحاق و یعقوب و یوسف و داود . سلیمان و زکریا و
یحیى و غیره و زادگاه حضرت عیسى بود، ببیند، و در محرابهاى آن اماکن مقدسه
که یادگار پیغمبران پیشین بود نماز گزارد. آن گاه دوباره سوار براق شد و در
حالى که جبرئیل هدایت آن را به عهده داشت به آسمان عروج کرد.
روج
و رفتن پیغمبر به آسمانها در شب معراج ظرف چند ساعت و بازگشت مجدد آن حضرت
به زمین، در اعتقاد ما مسلمین یکى از معجزات بزرگ الهى است
در
آسمانها پیغمبر خاتم که سرآمد انبیاى الهى بود با پیغمبران پیشین و ساکنان
هر آسمان ملاقات کرد، و هر جا به نماز ایستاد، همه به او اقتدا کردند. در
آن شب خداوند قسمتى از عجائب خلقت خود را در صحنه پهناور آفرینش به پیغمبر
خاتم نشان داد تا پس از بازگشت به زمین با دیدى دیگر به جهان و جهانیان
بنگرد، و با زبانى دیگر و با قلبى آگاهتر از وسعت دائره خلقت و موجودات
الهى در زمین و آسمانها و هوا و فضا، با مردم سخن بگوید. تا از این راه
قادر باشد بار گران نبوت آخرین، و مسۆولیت سنگین خاتمیت و هدایت نهائى
جامعه انسانى را چنان که مى باید به منزل مقصود رسانده و ایفا نماید.
چنانکه
پس از آن سفر تاریخى و شگفت انگیز که نصیب هیچ آفریدهاى و پیغمبرى نشده
بود و فقط او که خاتم پیغمبران بود، به آن توفیق یافت، در فرصتهاى مناسب از
آنچه در شب معراج دیده بود سخن مىگفت و سطح افکار مسلمین را بالا مى برد
تا نپندارند که جهان همین زمین زیر پاى آنها است و آنچه که در زمین است و
آنها دیده و مى بینند. بلکه گذشته از آنچه آنها دز زمین ندیده اند، و
خصوص آنچه در بالاى کره زمین است، جهانى به مراتب بزرگتر از زمین و
زمینیان مى باشد.
این
خلاصه اى از اعتقاد مسلمانان راجع به مساله معراج پیغمبر خاتم صلى الله
علیه و آله است که آنرا به عنوان یک معجزه بزرگ الهى، یعنى کارى که از حوزه
اندیشه و قدرت بشر خارج است پذیرفته ایم.
پی نوشت:
1) إِنَّ اللَّهَ عَلىَ کلُِّ شىَْءٍ قَدِیر (بقره/148)
2) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیًْا أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُون (یس/82).
3)
راجع به روز و ماه و سال معراج روایات مختلف است. همچنین درباره جائى که
پیغمبر از آنجا اسراء نمود و مطابق صریح قرآن به مسجد اقصى رفت نیز دو نظر
هست. بعضى آنرا از شعب ابیطالب و بیشتر از خانه ام اهانى در شهر مکه، بعضى
آن را در ماه رمضان و برخی در ماه ربیع الاول دانستهاند و آخرین تاریخ آن
یکسال قبل از هجرت است.
4) قَالَ کَذَالِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلىََّ هَینٌِّ وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیًْا (مریم/9)
5)
سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ
الْحَرَامِ إِلىَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَارَکْنَا حَوْلَهُ
لِنرُِیَهُ مِنْ ءَایَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر (اسراء/1)
6) لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَایَاتِ رَبِّهِ الْکُبرَْى (نجم/18)
7)
اورشلیم نام عبرى شهر بیت المقدس است. در تورات و انجیل به همین نام آمده
است. اورشلیم از دو کلمه ترکیب شده: «اور» که در زبان پارسى ایران باستان
به معنى شهر بوده و «سلیم» که نام مردى از اعراب کنعانى یعنى سکنه اصلى
فلسطین پیش از آمدن بنی اسرائیل از مصر به فلسطین مىباشد. مطابق تحقیقاتى
که به عمل آمده سالم یا سلیم عرب این شهر را در زمانى که فلسطین جزو
متصرفات پادشاهان هخامنشى بود بنا کرد، و چون حکمران فلسطین ایرانى بود و
زبان ایران باستان که قوم غالب بودند شیوع داشته، لذا شهر مزبور را به
فارسى «اورسالم» یا «اورسلیم» یعنی شهر سالم یا سلیم خواندند.
چون
حرف سین در زبان عبرى شین است، اورسلیم را «اورشلیم» خواندند که هنوزهم
قوم یهود بیت المقدس را به زبان تورات کنونى که بعدها تدوین شد، بدین نام
مىخوانند.
اگر
دلیل قوم یهود بر سابقه مالکیت فلسطین از جمله این اسم عبرى شهر بیت
المقدس باشد، باید گفت خود این دلیل است که آنها چنین حقى ندارند. زیرا
اولا شهر را سلیم یا سالم عرب از سکنه بومى فلسطین ساخته بود، ثانیا در آن
موقع فلسطین از متصرفات ایران بود، به دلیل کلمه فارسى «اور». علیهذا ما
ایرانیان پیش از آمدن بنى اسرائیل به اورشلیم آن را در اختیار داشتهایم.
ولى ما چنین حقى به خود نمىدهیم، چون اشغالگر بوده ایم، همان طور که بنى
اسرائیل هم مهاجرین اشغالگر بوده اند، ولى از آن زمان تاکنون مالکین اصلى
فلسطین مردم عرب بوده و مىباشند.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت، استاد فقید على دوانى.
متأسفانه جریان معراج پیامبر صلى اللّه علیه و آله مانند بسیارى دیگر از جریانهاى صحیح تاریخى آمیخته با خرافاتى شده است که قیافه اصلى آن را در نظر کسانى که مطالعات کافى در این قسمت ندارند ناپسند نشان داده است.
این خرافات زائیده افکار منحط و آلوده افرادى است که بر اثر بى بند و بارى در نقل حقایق تاریخى، یا افزودن سلیقه هاى شخصى به این حقایق، به این صورت در آمده است، و هیچ بعید نیست «دست هاى ناپاکى» نیز براى دگرگون ساختن چهره حقیقى عقائد اسلامى، و غیر علمى نشان دادن آنها، به این موضوع کمک کرده باشد.
از جمله این خرافات، پاره اى مطالب است که درباره هدف معراج گفته مى شود و چنین وانمود مى گردد که منظور نهایى از این سفر شبانه و سیر فضایى بار یافتن به دربار خداوند و مشاهده او بر بالاى کرسى مخصوصش بر فراز عرش بوده است!
جالب این است که نوشته هاى خاورشناسان خیراندیش! و به اصطلاح دانشمند! نیز از این خرافات خالى نیست، حتى خرافاتى در لابلاى عبارات آنها در این بحث دیده مى شود که هیچ معلوم نیست از چه منبعى گرفته اند؟
مثلا جان دیون پورت نویسنده کتاب «محمد و قرآن» در بحث معراج چنین مى نویسد:
«محمد» پس از وارد شدن به آسمان اول، جمعى از فرشتگان را به صورتهاى مختلفى مشاهده نمود. به این بیان که دسته اى از آنها به صورت انسان بودند، و دسته دیگرى به صورت پرندگان، و سایرین به صورت حیوانات مختلف. میان پرندگان خروس بى اندازه بزرگى را مشاهده نمود که پر و بالش مانند برف سفید بود! همه فرشتگان از زمین آمده بودند تا براى حیواناتى که اینجا زندگى مى کنند شفاعت کنند!
بر خلاف تصور عده ای از دانشمندان غربی هدف سیر فضائى پیامبر، بار یابی به بارگاه سلطنت خداوند، یا شنیدن صداى قلم او، و یا مشاهده جمالش نیست.
بالاخره مسافرین وارد محلى شدند که درخت «طوبى» در آنجا بود و سرحد «باغ لذائذ» (بهشت) را نشان مى داد، میوه هاى این درخت بقدرى بزرگ بود که براى تغذیه همه موجودات در مدت طولانى کافى بود!
در اینجا به سد و مانعى برخوردند که براى هیچ مخلوق فناپذیرى قابل عبور نبود، و اینجا نقطه اى است که آسمان را از «کرسى خداوند متعال» جدا مى کند!... بالاخره اجازه تقرب به حضور یافت و تا جایى رفت که به اندازه دو کمان1 تا عرش خدا بیشتر فاصله نداشت!...»2
در هر حال بهترین سند زنده و دست نخورده براى درک هدف اصلى معراج پیغمبر «ص» و براى درک همه حقایق اسلامى همین قرآن مجید است.
همانطور که ملاحظه مى فرمائید این نویسنده غربى در این عبارت براى خداوند کرسى خاصى برافراز آسمانها تعیین کرده، و پیامبر اسلام «ص» را با تشریفات عجیبى تقریباً تا دومترى آن کرسى عجیب پیش برده است!
اگر بعضى از نوشته هاى این نویسنده در این قسمت دو پهلو و قابل تفسیر باشد نوشته هاى نویسنده کتاب «محمد پیغمبرى که از نو باید شناخت» کاملا بى پرده و روشن و غیر قابل تفسیر است. او مى نویسد:
در آخرین آسمان، پیامبر به خداوند به قدرى نزدیک شد که صداى قلم خداوند را مى شنید! و مى فهمید که خدا مشغول نگاهدارى حساب افراد مى باشد! ولى با این که صداى قلم خدا را مى شنید او را نمى دید. زیرا هیچ کس نمى تواند خداوند را ببیند ولو پیغمبر باشد. هنگامى که محمد از نزد خداوند مرخص شد که به زمین برگردد دوازده فرمان یافت، همان گونه که موسى ده فرمان دریافت کرده بود و مأمور گردید که آنها را به مسلمانان ابلاغ کند.3
این نویسنده نیز براى خداوند محل «امن و امانى» در گوشه دنجى از آسمانها در نظر گرفته، تا وظیفه بسیار سنگین خود یعنى نوشتن اعمال بندگان را در آن محل آرام با خیال راحت انجام دهد!
سپس پیامبر را تا بارگاه او پیش برده بقدرى که صداى قلم خدا را شنیده که «قژژژ... به روى کاغذ کشیده مى شد» اما متأسفانه خودش را نتوانسته است ببیند (معلوم نیست خدائى که قلم دارد و دست و پا دارد چرا قابل مشاهده نبوده است!) سپس او را با دوازده فرمان از حضور وى مرخص نموده و به زمین آورده است!
نمى دانیم این خاورشناسان، این نویسندگان، این افراد به اصطلاح محقق و دانشمند، چرا گاهى مرتکب اشتباهات بزرگ و غیر قابل اغماضى مى شوند، مثلا معلوم نیست آنها این لاطائلات و خرافات را از کجا گرفته اند، و چگونه به خود اجازه داده اند آنها را به عنوان تاریخ زندگى پیامبرى اسلام «ص» و عقائد مسلمانان منعکس سازند.
آیا به عقیده شما آنها در این کار «حسن نیت» داشته اند و مى خواسته اند به تاریخ اسلام و مسلمین خدمت کنند؟!... و خدا داناتر است...
در هر حال بهترین سند زنده و دست نخورده براى درک هدف اصلى معراج پیغمبر «ص» و براى درک همه حقایق اسلامى همین قرآن مجید است.
ما مى توانیم هدف این سیر شبانه را به خوبى از آیات قرآن استنباط کنیم، هدفى که کاملا با موازین علمى و منطقى سازگار است.
بر خلاف تصور عده ای از دانشمندان غربی هدف سیر فضائى پیامبر،بار یابی به بارگاه سلطنت خداوند، یا شنیدن صداى قلم او، و یا مشاهده جمالش نیست.
با این که آیات اصلى مربوط به معراج در قرآن به ده آیه نمى رسد، در عین حال در دو آیه هدف معراج توضیح داده شده است:
در سوره «اسراء» آیه اول چنین مى خوانیم: «سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ؛ منزه است خدائى که بنده خود را شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصى، همان مسجدى که اطراف آن را پر برکت ساختیم، برد تا آیات خویش را به او نشان دهیم.»
در این آیه هدف این سیر شبانه را مشاهده آثار عظمت خداوند در جهان بالا معرفى نموده و در آیه 18 سوره «النجم» مى فرماید: «لَقَدْ رَأَى مِنْ آیَاتِ رَبِّهِ الْکُبْرَى؛ پیامبر در این سفر، آیات بزرگ خدا را مشاهده نمود.»
از این دو آیه به خوبى برمى آید که هدف این سیر فضائى بار یافتن به بارگاه سلطنت خداوند، یا شنیدن صداى قلم او، یا مشاهده جمالش نبوده است.
اصولا به عقیده ما مسلمانان خداوند محل خاصى ندارد، او در همه جا و در تمام جوانب عالم هست «اینما تولوا فثم وجه اللّه؛ به هر سو رو کنید خدا در آنجاست، و هو معکم اینما کنتم؛ هر کجا که باشید خدا با شماست.»
خداوند بارگاه و کرسى مخصوصى برفراز آسمانها ندارد بلکه کرسى حکومت او سرتاسر جهان هستى است: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ ؛ کرسى او به وسعت آسمانها و زمین مى باشد»، یعنى منظور از «کرسى» چیزى جز مجموعه جهان پهناور آفرینش نیست.4
بنابراین منظور از معراج همان مشاهده آثار عظمت خدا در جهان بالا بوده است، تا قلب نورانى پیامبر در پرتو مشاهده این آثار حیرت انگیز، نورانى تر گردد، و فکر و روح بلند او وسیعتر شود، و براى رهبرى و هدایت خلق به سوى خدا، آمادگى بیشترى پیدا کند.
گروه دین و اندیشه - شکوری
1. گویا این مطلب را خواسته است از آیه ثم دنى فتدلى فکان قاب قوسین او ادنى استفاده کند در حالى که به عقیده محققین این آیه مربوط به ملاقات پیامبر با فرشته وحى(جبرئیل) مى باشد و قرائن موجود در آیات سوره نجم نیز این معنى را تأیید مى کند. (مکارم شیرازی، معراج، شقّ القمر، عبادت در قطبین)
2. محمد و قرآن صفحه 37 چاپ سوم.
3. «محمد پیغمبرى که از نو باید شناخت» صفحه 125.
4. بعضى معتقدند منظور از «عرش» نیز مجموعه جهان ماوراى عالم ماده است.