دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.با تشکر از توجه،انتقادات و پیشنهادات شما.مهندس مجید غفوری با تجربه 30 سال مطالعه پیرامون علوم مختلف.
majidghafouri@kiau.ac.ir
ghfori@gmail.com
پیامرسان telegram.me/metallurgydata
09356139741
مشاوره و سخنرانی

بارکد شناسایی آدرس دانستنیها
بایگانی

۱۹ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

http://s3.picofile.com/file/8202080392/%D8%A2%D8%B3%D9%85%D8%A7%D9%86.jpg

حسن (بصری) یک روز که به رابعه رسید سجاده بر آب افگند و گفت ای رابعه ! بیا تا اینجا دو رکعت نماز کنیم.
رابعه گفت : ای حسن ! تو خود را در بازار دنیا، آخرتیان را عرضه بدار . چنان باید ابناء جنس تو از آن عاجز باشند.
پس رابعه سجاده در هوا انداخت و بر آنجا پرید و گفت : ای حسن ! بدانجا آی تا مردمان ما را نبینند. حسن را آن مقام نبود. رابعه خواست تا دل او بدست آورد گفت : ای حسن ! آنچه تو کردی جمله ماهیان بکنند و آنچه من کردم مگسی بکند. باید که از این دو حالت به کار مخلصانه مشغول شد .

حسن یک روز رفت از بصره بیرون
به پیش رابعه آمد بهامون

بسی بُز کوهی و نخچیر و آهو
بگردش صف زده بودند هر سو

حسن را چون ز راهی دور دیدند
ز پیش رابعه یک سر رمیدند

حسن چون دید آن در وی اثر کرد
زمانی غیرتش زیر و زبر کرد

بصدق از رابعه پرسید آنگاه
که از بهر چه حیوانات این راه

ز تو نگریختند از من رمیدند
مگر با خود مرا نااهل دیدند

ازو پس رابعه پرسید رازی
که چه خوردی تو گفتا پی پیازی

درین ساعت مرا ای پاک خاطر
پیازی بود و اندک پیه حاضر

بخون دل یکی پیه آبه کردم
درین دم کآمدم بیرون بخوردم

چو از وی رابعه بشنید این راز
بر آورد ای عجب مردانه آواز

که خوردی پیه این مُشتی پریشان
چگونه از تو نگریزند ایشان

اگر کم خوردنی باشد چو مورت
بود کم خوردن کرمان گورت

اگر هر روز یک خرما کنی قوت
مسلم مانی از کرمان تابوت

چو کِرمانت برای بند بندست
بیک خرما ازین کرمان پسندست

چنین تو پشتِ کِرم از آب ونانی
شکم پر کرده در پهلو ازانی

نهٔ بی مبرز و بی مطبخ ای مرد
دلت نگرفت ازین دو دوزخ ای مرد

ز یک دوزخ بدیگر دوزخ آئی
که از مبرز بسوی مطبخ آئی

چو نشکیبی دمی از لوت و از لات
بسودا چند پیمائی خیالات

ترا گفتند جان را ده طهارت
تو تن را می‌کنی دایم عمارت

به باطن حرمتت باید همیشه
که جز خدمت بظاهر نیست پیشه

کسی گفت آتشی درخویشتن زن
چو خوردی لقمهٔ بنشین و تن زن

مجید غفوری