دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

علمی,تاریخ،تکنولوژی،هنر,تغذیه,هوش,ورزش,رایانه,سلامتی,اندیشه,ادبی,روانشناسی و دیگر مطالب

دانستنیها

در این مجموعه بیش از 1000مطلب علمی،سلامت،ورزشی،تغذیه،رایانه،... برای علاقه مندان ارائه شده است.با تشکر از توجه،انتقادات و پیشنهادات شما.مهندس مجید غفوری با تجربه 30 سال مطالعه پیرامون علوم مختلف.
majidghafouri@kiau.ac.ir
ghfori@gmail.com
پیامرسان telegram.me/metallurgydata
09356139741
مشاوره و سخنرانی

بارکد شناسایی آدرس دانستنیها
بایگانی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پندها» ثبت شده است

کنفسیوسزندگی کنفوسیوس:
کُنفُوسیوس مشهورترین فیلسوف، نظریه پرداز سیاسی و معلم چینی است که در چین باستان زندگی می‌کرد. وی در ۵۵۱ پیش از میلاد در ایالت کوچک لو که امروزه بخشی از شهرستان جدید شاندونگ است متولد شد و در ۴۷۹ پیش از میلاد در گذشت. والدینش، که در زمان کودکی او زندگی را بدرود گفتند، او را کونگ - کویی نامیدند. کنفوسیوس از کلمهٔ کونگ فوزی، به معنای «استاد بزرگ، کونگ» گرفته شده‌است.
کنفوسیوس در بیشتر دوران عمرش از مقامات چندان بلند پایه نبود، اما دانش زیادی داشت. در چین باستان آموزش و پرورش از حقوق ویژه اشراف بود. اما کنفوسیوس با شیوه خود این حق را از آنان گرفت و خود شاگردانی را جذب کرد و به آنها آموزش داد. گفته می‌شود که وی سه هزار شاگرد داشته و در میان آنها چند تن جزو دانشمندان آینده بوده‌اند.
کنفوسیوس در پنجاه سالگی به خدمت فرماروایان دولت چو رسید و حکومت یکی از شهرهای بزرگ را در دست گرفت. او رسیدن به مقام حکومتی را بهترین راه ایجاد اصلاحات اجتماعی می‌دانست.
کنفسیوس پس از سفرهای طولانی و دیدار با لائوتزه، به لو آمد و به پیشنهاد پادشاه آن ایالت، مقام وزارت دادگستری را برعهده گرفت و پس از مدتی نیز وزیر امور داخله شد؛ تا این که سرانجام به وزارت اعظم ایالت لو رسید. در این زمان عدالتی که او در کارش داشت، باعث برانگیخته شدن مخالفت‌ها و عزل او از مقامش بود. وقتی در روز عید، از گوشت قربانی برایش نفرستادند، کنفسیوس این اقدام را بهانه قرار داد و وطنش را ترک کرد.
پس از آن، کنفسیوس بیشتر عمرش را در بین ایالت‌های چین سرگردان بود. سخنان او در مورد شیوه حکومت و اخلاق حاکمان، مورد پذیرش هم‌روزگارانش واقع نشد و حتی به زندان نیز افتاد.

برخی اعتقادات:
وی آفرینش جهان را مبتنی بر قانون قطبیت می‌داند؛ به این معنی که از هستی مطلق، نخست موجودی یگانه که خود کنفوسیوس آن را قطب بزرگ می‌خواند منبعث می‌شود و همراه آن قطب دیگری که قسمت پذیر است به وجود می‌آید. این دو قطب با هم روبرو و به هم پیچیده می‌شوند. از این جا جهان کون و فساد مانند دو نیروی قوی و ضعیف یا روشنایی و تاریکی و یا نماینده صفات مرد و زن، پا به عرصه هستی می گذارد و تغییر و تبدیل یافتن این دو قطب، اساس به وجود آمدن خوبی یا بدی یا خیر و شر است.(من را به یاد وحدت و کثرت و عدم جدایش آن ها و .... می اندازد،هرچند نمی دانم همین منظور را داشته است یا....)
 
توصیف مشهور کنفوسیوس از خود و مراحل زندگی اش:
پانزده ساله که بودم فقط به مطالعه علاقه داشتم؛ در سی سالگی زندگیم را شروع کردم؛ در چهل سالگی متکی به خودم بودم؛ در پنجاه سالگی جایگاهم را در طرح عظیم هستی یافتم؛ در شصت سالگی آموختم که بحث نکنم؛ و اکنون در هفتاد سالگی می توانم هر آنچه را که دوست دارم بی برآشفتن زندگیم انجام دهم.

جملاتی ارزشمند از کنفسیوس:

- ثروت و افتخاری که از راه نا مشروع به دست آمده مانند ابری زودگذر است.

- آماده شدن برای دستگیری از پیران و وفاداری نسبت به دوستان و مهر ورزیدن به مردم آرزو من است.

- شرافتمند هر چه را می‌خواهد در خود می‌جوید و دون و فرمایه در دیگران!

- مرد آزاده پیوسته می‌کوشد که در گفتار آهسته و در کردار خود تند و سریع باشد.

- خود را به چیزهای کوچک گرفتار کردن٬ ازکارهای بزرگ بازماندن است.

- هیچ اندیشه بدی را در سر یا دل خود جای مده.

- اغلب مردم گله‌وار گرد هم می‌نشینند، بی آنکه درباره اوضاع عمومی و تکالیف اجتماعی خود کلمه‌ای به زبان آرند، بلکه تنها از گفتن و شنیدن گفتارهای هزل و یاوه خوشحال و شاد می‌شوند و می‌خندند. به راستی این مردم را به راه راست آوردن، بسیار دشوار است.

- من از یاد دادن آنچه یادگرفته بودم، هرگز خسته نشدم. این یگانه خدمت ناچیزی است که نسبت به خودم می‌توان انجام داد.

- اگر غذایی نامطبوع بخوری، آبی ناگوار بنوشی و بر خم بازوانت بالین بسازی، هنوز می‌توانی سرور و شادمانی را بیابی!

- موفقیت به همان اندازه شکست خطرناک است.

- بردن همه چیز نیست؛ امّا تلاش برای بردن چرا.

- با زنی ازدواج کنید که اگر مرد می‌بود بهترین دوست شما میشد.

- اطفال بیشتر به دستور و سرمشق محتاجند تا انتقاد و عیب جویی.

- زمانی که دانش یک مرد برای موفقیت کافی است. ولی تقوای او کافی نیست. هر چه را که او ممکن است بدست آورد دو باره از دست خواهد داد.

- مرد بزرگ با روی خوش رد می‌کند و مرد کوچک با روی ترش می‌پذیرد.

- اگر به خطا رفتی، از برگشتن واهمه نداشته باش.

- به جای این که به تاریکی لعنت بفرستید، یک شمع روشن کنید.

- نه از خودت تعریف کن و نه بدگویی. اگر از خودت تعریف کنی قبول نمی‌کنند و اگر بدگویی کنی بیش از آنچه اظهار داشتی تو را بد خواهند پنداشت.

- اگر یک سال ثمر از کاری خواستی گندم بکار، و اگر دو سال خواستی درخت بکار، و اگر صد سال ثمر خواستی مردم را تربیت نما.

- هر چیزی که در زندگی من یافت می‌شود نتیجه همکاری و صیمیت زن من است.

- برگ در هنگام زوال می‌افتد، میوه در هنگام کمال می‌افتد، بنگر که چگونه می‌افتی چون برگی زرد و یا سیبی سرخ.

- در زندگی انسان سه راه دارد: راه اول از اندیشه می‌گذرد، این والاترین راه است. راه دوم از تقلید می‌گذرد، این آسان‌ترین راه است و راه سوم از تجربه می‌گذرد، این تلخ‌ترین راه است.

- عشق می‌تواند در مکان‌های عجیب و غریب پنهان شود. می‌تواند در پس چهره‌ای دوستانه مخفی شود. عشق درست وقتی که تو انتظارش را نداری می‌آید.

- عشق پاسخی به همه پرسش‌ها است.

- بر شیادی و فریبکاری پیشدستی مکن، در عین حال همواره مراقب آنها باش- این ضروری است اگر می خواهی که بر صدر نشینی.

- آن که بر دلیری تواناست اما از فقر می نالد دردسر می آفریند.

- بعضی کسان را می توان به کاری واداشت بی آن که آن را درک کنند.

- چنان مطالعه کن که گویی هرگز فرا نمی گیری، گویی در هراسی از این که آنچه می خواهی فراگیری از دست برود.

- یافتن کسی که مشتاق باشد سه سال تحصیل کند بی آن که آخرسر شغلی بیابد دشوار است.

مجید غفوری