نیش هیچ عقربی کشنده تر از عقربه های ساعت نیست
زندان پارک شد ، دلم گرفت از «دار» و درختش.
مواظب باشید! کاسه چه کنم چه کنم، شاید همان کاسه زیر نیم کاسه باشد.
وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
باربر تنها کسی است که پشتش هم سنگ می آورد.
اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
آنها که دنبال «شر» میگردند، «خیر»شان به کسی نمیرسد.
معتاد تابلو بود ، اما رنگی به رو نداشت.
به یاد ندارم نابینائی به من تنه زده باشد.
آدم تنها کسی بود که مثل آدم زندگی کرد.
وقتی نمکدان را میبینم دلم شور میزند.
وقتی هوای آزاد کم شد، برای پرندهها هم نوبت پرواز گذاشتند.
نام همه ی دختران مرد فقیر ، آرزو بود.
زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
سایهام بدون اجازهام ، آب نمی خورد.
شاید سکوت، فریادی باشد که تارهای صوتی خود را از دست داده است.
مشکل اشتغال با بی کاری حل می شود.
دلاک ، پاک ترین نان را از چرک ترین تن بدست می آورد.
فوّاره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمیشوند.
گربه هم برای تکه ای گوشت ، سگ دو می زند.