دیدگاه دیگر در تعیین اسم اعظم لفظی معبر و حاکی از اسم اعظم عینی، باور به چند گانگی اسم اعظم لفظی است. این دیدگاه، بر خلاف دیدگاه گذشته، بر آن است که همه موارد ذکر شده در احادیث، در صورت مستند بودن از جهت صدور و نیز دیدگاههایی که از سوی غیر معصوم به عنوان اسم اعظم نقل شده است، در صورتی که پشتوانه عقلی و یا نقلی مستحکم داشته باشد، میتواند حاکی از اسم اعظم باشد. بدین ترتیب، نه تنها نیازی به محدود سازی دایره اسم اعظم لفظی حاکی از اسم اعظم واقعی نخواهد بود، بلکه این محدود سازی بدون دلیل و نادرست خواهد بود. دلایلی چند این دیدگاه را پشتیبانی میکند که عبارتاند از:
1) احادیث و دلایل نقلی گذشته _ که هر یک به نوعی حاکی از اسم اعظم است _ در اصطلاح علم اصول فقه مثبتات هستند؛ به این معنا که ظهور هر یک فقط مثبت مفاد و مضمون خود است و به هیچ وجه متعرض آنچه که در حدیث و دلیل دیگر ذکر شده نیست و راه درست جمع عرفی بین چنین ادلهای که بعد از گردآوری متناقض مینمایند، جامعگیری، خواه به صورت مفهوم مشترکگیری و یا حذف و طرد مشترکات و حفظ اخص، نیست؛ بلکه راه صحیح جمع بین این گونه ادله، فقط حکم به صحت همه است که اقتضای آن در محل بحث، این است که تمامی این احادیث و دیدگاهها، در صورت مستند بودن از جهت صدور و یا در صورتی که پشتوانه عقلی و یا نقلی مستحکم داشته باشند، اسم اعظم لفظی بوده و هر یک به گونهای، هر چند متفاوت در عبارت، حاکی از اسم اعظم حقیقی و خارجی و عینی باشند.
2) دلیل نقلی دیگر که صحت دیدگاه چند گانگی اسم اعظم لفظی را تأیید میکند، روایاتی است که در ذیل آیات قرآنی و یا به طور مستقل از سوی ائمه علیهم السلام در بارع مراتب اسم اعظم صادر شده است. این احادیث عبارتاند از:
بنا بر حدیث منقول از امام صادق علیه السلام به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از اسم اعظم و به حضرت موسی علیه السلام چهار حرف و به حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف (و بنا بر روایت دیگر، شش حرف) و به حضرت نوح پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام 25 حرف عطا شده بود و بر اساس آن عمل میکردند، ولی خداوند 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم را به محمّد و آل محمد صلی الله علیه وآله عطا فرموده و تنها یک اسم را از آن بزرگواران محجوب داشته است.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:
اسم اعظم دارای 733 حرف است و تنها یک حرف از آن نزد «آصف» بود که زبان به آن گشود و در اثر آن، فاصله میان او و تخت «بلقیس» به زمین رفت و او تخت را به دست گرفت و دوباره، زمین به حالت اوّل برگشت و این همه در زمانی سریعتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت. نیز در ادامه میفرماید: در حالی که 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم نزد ماست و تنها یک حرف است که خداوند در علم غیب برای خود برگزیده است.۱
در حدیث دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است:
تنها یک حرف از اسم اعظم به حضرت سلیمان داده شده بود، ولی خداوند در باره امام شما میفرماید:
«قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیدَاً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ و عِلْمُ الْکِتَـبِ»،۲۲سوگند به خدا، که علم کلّ کتاب در نزد علی علیه السلام بود.۳
این حدیث و روایات مشابه در مقام مقایسه آیه یاد شده با آیه «قَالَ الَّذی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَـبِ أَنَا ءَاتِیکَ بِه قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»۴ بیان شده است که دانش «آصف بن برخیا» از کتاب الهی در مقایسه با دانش ائمه علیه السلام به اندازه یک قطره در مقایسه با دریاست.۵
در حدیث منقول از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه (تَعْلَمُ مَا فی نَفْسی وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّـمُ الْغُیُوبِ)۶ آمده است: اسم اکبر خدا دارای 73 حرف است که پروردگار یک حرف از آن را پوشیده داشته است. از این رو، هیچ کس از ذات خدا آگاهی ندارد و 72 حرف از آن را به آدم علیه السلام عطا کرده است، و پیامبران آنها را از یکدیگر به ارث بردهاند تا این که به دست عیسی علیه السلام رسید و این است معنای سخن عیسی علیه السلام به درگاه خداوند «که تو از آنچه در درون من است آگاهی»، یعنی از آن 72 حرف اسم اکبر؛ زیرا تو به من آموختی، لذا از آن آگاهی؛ ولی من از ذات تو آگاه نیستم؛ زیرا تو آن یک حرف را پوشیده داشتهای، لذا هیچ کس از آن آگاهی ندارد.
1.. الکافی، ج۱، ص۲۳۰؛ شرح اصول الکافی، ج۵، ص۳۱۷؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص۱۱۳؛ ج۲۷، ص۲۵ و ۲۶؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۳۷۰؛ تفسیر الصافی، ج۴، ص۶۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۹۰.
2.. سوره رعد، آیه۴۳.
3.. بصائر الدرجات، ص۲۳۲؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۷۰؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۵۲۵؛ ج۴، ص۴۵۸.
4.. سوره نمل، آیه۴۰.
5.. بصائر الدرجات، ص۲۳۱، تمامی روایات باب اوّل از جزء ۵.
6.. سوره مائده، آیه ۱۱۶.
1) احادیث و دلایل نقلی گذشته _ که هر یک به نوعی حاکی از اسم اعظم است _ در اصطلاح علم اصول فقه مثبتات هستند؛ به این معنا که ظهور هر یک فقط مثبت مفاد و مضمون خود است و به هیچ وجه متعرض آنچه که در حدیث و دلیل دیگر ذکر شده نیست و راه درست جمع عرفی بین چنین ادلهای که بعد از گردآوری متناقض مینمایند، جامعگیری، خواه به صورت مفهوم مشترکگیری و یا حذف و طرد مشترکات و حفظ اخص، نیست؛ بلکه راه صحیح جمع بین این گونه ادله، فقط حکم به صحت همه است که اقتضای آن در محل بحث، این است که تمامی این احادیث و دیدگاهها، در صورت مستند بودن از جهت صدور و یا در صورتی که پشتوانه عقلی و یا نقلی مستحکم داشته باشند، اسم اعظم لفظی بوده و هر یک به گونهای، هر چند متفاوت در عبارت، حاکی از اسم اعظم حقیقی و خارجی و عینی باشند.
2) دلیل نقلی دیگر که صحت دیدگاه چند گانگی اسم اعظم لفظی را تأیید میکند، روایاتی است که در ذیل آیات قرآنی و یا به طور مستقل از سوی ائمه علیهم السلام در بارع مراتب اسم اعظم صادر شده است. این احادیث عبارتاند از:
بنا بر حدیث منقول از امام صادق علیه السلام به حضرت عیسی علیه السلام دو حرف از اسم اعظم و به حضرت موسی علیه السلام چهار حرف و به حضرت ابراهیم علیه السلام هشت حرف (و بنا بر روایت دیگر، شش حرف) و به حضرت نوح پانزده حرف و به حضرت آدم علیه السلام 25 حرف عطا شده بود و بر اساس آن عمل میکردند، ولی خداوند 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم را به محمّد و آل محمد صلی الله علیه وآله عطا فرموده و تنها یک اسم را از آن بزرگواران محجوب داشته است.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است:
اسم اعظم دارای 733 حرف است و تنها یک حرف از آن نزد «آصف» بود که زبان به آن گشود و در اثر آن، فاصله میان او و تخت «بلقیس» به زمین رفت و او تخت را به دست گرفت و دوباره، زمین به حالت اوّل برگشت و این همه در زمانی سریعتر از یک چشم بر هم زدن صورت گرفت. نیز در ادامه میفرماید: در حالی که 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم نزد ماست و تنها یک حرف است که خداوند در علم غیب برای خود برگزیده است.۱
در حدیث دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است:
تنها یک حرف از اسم اعظم به حضرت سلیمان داده شده بود، ولی خداوند در باره امام شما میفرماید:
«قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیدَاً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ و عِلْمُ الْکِتَـبِ»،۲۲سوگند به خدا، که علم کلّ کتاب در نزد علی علیه السلام بود.۳
این حدیث و روایات مشابه در مقام مقایسه آیه یاد شده با آیه «قَالَ الَّذی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَـبِ أَنَا ءَاتِیکَ بِه قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ»۴ بیان شده است که دانش «آصف بن برخیا» از کتاب الهی در مقایسه با دانش ائمه علیه السلام به اندازه یک قطره در مقایسه با دریاست.۵
در حدیث منقول از امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه شریفه (تَعْلَمُ مَا فی نَفْسی وَ لاَ أَعْلَمُ مَا فی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنتَ عَلَّـمُ الْغُیُوبِ)۶ آمده است: اسم اکبر خدا دارای 73 حرف است که پروردگار یک حرف از آن را پوشیده داشته است. از این رو، هیچ کس از ذات خدا آگاهی ندارد و 72 حرف از آن را به آدم علیه السلام عطا کرده است، و پیامبران آنها را از یکدیگر به ارث بردهاند تا این که به دست عیسی علیه السلام رسید و این است معنای سخن عیسی علیه السلام به درگاه خداوند «که تو از آنچه در درون من است آگاهی»، یعنی از آن 72 حرف اسم اکبر؛ زیرا تو به من آموختی، لذا از آن آگاهی؛ ولی من از ذات تو آگاه نیستم؛ زیرا تو آن یک حرف را پوشیده داشتهای، لذا هیچ کس از آن آگاهی ندارد.
1.. الکافی، ج۱، ص۲۳۰؛ شرح اصول الکافی، ج۵، ص۳۱۷؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص۱۱۳؛ ج۲۷، ص۲۵ و ۲۶؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۵، ص۳۷۰؛ تفسیر الصافی، ج۴، ص۶۷؛ تفسیر نورالثقلین، ج۴، ص۹۰.
2.. سوره رعد، آیه۴۳.
3.. بصائر الدرجات، ص۲۳۲؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۱۷۰؛ تفسیر نورالثقلین، ج۲، ص۵۲۵؛ ج۴، ص۴۵۸.
4.. سوره نمل، آیه۴۰.
5.. بصائر الدرجات، ص۲۳۱، تمامی روایات باب اوّل از جزء ۵.
6.. سوره مائده، آیه ۱۱۶.
مجید غفوری